۞۞ تمنای وصال ۞۞
عمری گذشت و راه نبردم به کوی دوست०॰˛¸¸˛॰●●॰˛¸¸˛॰مجلس تمام گشت و ندیدم روی دوست

سید محمدگفت: «قول می دهی به سفارشم عمل کنی و به بقیه ی بچه های مشهدی هم بگی که به

اون عمل کنند؟» گفتم: « نوکرتم سید جان! بگو 

seyed mohamad musavi neishaburi

گفت: « دیشب خواب دیدم یکی از بچه های مشهدی فردا در عملیات شهید می شه، اگه اون یکی من بودم، خواجه ربیع؛ سر مزارم بیایید.» روز بعد تنها مشهدی که شهید شد، سید محمد بود.با چند نفر از بچه ها به خانه اش رفتیم که خبر شهادت سید محمد را به والدینش بدهیم. پدرش با جعبه ی شیرینی وارد اتاق شد وآن را به همه تعارف کرد، سپس با لبخندی گفت: «می دونم سید محمد به میهمانی برادرش ؛ سید علی رفت!»

 

منبع: « روایت عشق، سیمین وهاب زاده مرتضوی،ص106،

 راوی هم رزم شهیدسیدمحمد موسوی نیشابوری».



برچسب‌ها: مهمانی, شهید, شهدا, شهیدان,
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 آبان 1392 توسط مالک اشتر

تیر ماه 1378 بود، سردار باقرزاده اكيپ هاي تفحص را جمع كرد و گفت: «مردم تماس مي گيرند و درخواست   مي كنند مراسم تشييع شهدا بگذاريد تا عطر شهدا حال و هواي جامعه را عوض كند.» سردار گفت:«برويد در مناطق به شهدا التماس كنيد و بگوييد شما همگي فدايي ولايت هستيد. اگر صلاح مي دانيدبه ياري رهبرتان برخيزيد.» چند روز گذشت. يك روز صبح به محور عملياتي بدر و خيبررسيديم. برای رفع تكليف، همان جملات سردار را گفتم. ناهار را كه خورديم، برگشتيم به اهواز.همان روز در شلمچه تعدادي شهيد پيدا شد. چند ساعتي بيشتر در پادگان نبودم كه گفتند از هور تماس گرفتند كه شهيدي پيدا شده است.

حضور کمرنگ مسئولین در تشییع شهدای گمنام در شیراز

 چند روز گذشت و از شرهاني و فكه، نيز هر روز خبرهاي خوشي مي رسيد. شب بود،
 مشغول خوردن شام بوديم كه سردار تماس گرفت: «چه خبر؟» گفتم: «شهدا خودشان را رساندند.
 درهاي رحمت خدا باز شد.» گفت: «فردا صبح، شهدا را به تهران بفرست.» از تعداد شهدا پرسيد،
 گفتم: «هنوز شمارش نكرده ام.» و همين طور كه گوشي را با كتفم نگه داشته بودم، شروع كردم
 به شمردن: «16 تا فكه؛ 18 تا شرهاني و.....كه در مجموع 72 شهيد هستند.»
سردار گفت: الله اكبر! روز عاشورا هم 72 نفر پاي ولايت ايستادند.»  سعي كردم به بهانه اي معطل كنم
تا تعداد شهدا بيشتر شود، اما نشد.

منبع:آسمان مال آنهاست ص۵۰



برچسب‌ها: 72شهید, یار ولایت,
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 آبان 1392 توسط مالک اشتر
پدر شهیدغلام رضا زمانیان نقل می کرد که :قبل از عملیات بدر غلامرضا جلو من ومادرش بدنش
رابرهنه کرد وگفت :نگاه کنید!دیگر این جسم را نخواهید دید.همان طور شد ودر عملیات بدر
مفقود گردید. پدر شهید اضافه کرد:دوازده سال در انتظار بودم وباهر زنگ درب منزل می دویدم
تااگر اوبرگشته باشد اولین کسی باشم که اورا می بینم .تااینکه یک روزخبر بازگشت اورادادند.
فقط یک جمجمه از شهید برگشته بودکه مادرش از طریق دندان فرزند را شناخت .
در نزد ما رسم است بعد ازدفن، سه روز قبر به صورت خاکی باشد مردم در تشیع جنازه اوباشکوه
 شرکت کردند.
 
شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر قبر کردند گفتم:چه کار می کنید؟
گفتند:مامور هستیم اور ا به کربلا ببریم.
گفتم: من دوازده سال منتظر بودم چرا اور ا آوردید؟
گفتند:ماموریت داریم ویک فرد نورانی رانشان من دادند. عرض کردم: آقا! این فرزند من است.
فرمود:باید به کربلا برود. اورا آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم.
پدر شهید از خواب بیدار می شود باهماهنگی واجازه نبش قبر صورت می گیرد می بینند :
خبری ازجمجمه شهید نیست وشهید به کربلا منتقل شده است!!!
 
راوی:پدر شهید غلام رضا زمانیان
منبع:به نقل از سایت افلاکیان


برچسب‌ها: شهید, کربلا, شهدا, شهداوامام زمان, کرامات شهدا,
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 آبان 1392 توسط مالک اشتر

يك بار اتفاق افتاد كه بچه ها چند روز مي گشتند و شهيد پيدا نمي كردند. رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد، نام مقدس حضرت زهرا (س) بود. 15 روز گشتيم و شهيد پيدا نكرديم. بعد يك روز صبح بلند شده و سوار ماشين شديم كه برويم. با اعتقاد گفتم: «امروز شهيد پيدا مي كنيم، بعد گفتم كه اين ذكر را زمزمه كنيد:
دست و من عنايت و لطف و عطاي فاطمه (س)
منم گداي فاطمه، منم گــــــداي فاطمه (س) »


تعدادي اين ذكر را خواندند. بچه ها حالي پيدا كردند و گفتيم: «يا حضرت زهرا (س) ما امروز گداي شماييم. آمده ايم زائران امام حسين (ع) را پيدا كنيم. اعتقاد هم داريم كه هيچ گدايي را از در خانه ات رد نمي كني.»
همان طور كه از تپه بالا مي رفتيم، يك برآمدگي ديديم.

 كلنگ زديم، كارت شناسايي شهيد بيرون آمد. شهيد از لشگر 17 و گردان ولي عصر (عج) بود.يك روز صبح هم چند تا شهيد پيدا كرديم. در كانال ماهي كه اكثراً مجهو ل الهويه بودند. اولين شهيدي كه پيدا شد، شهيدي بود كه اول مجروح شده بود. بعد او را داخل پتو گذاشته بودند و بعد شهيد شده بود. فكر مي كنم نزديك به 430 تكه بود.بعد از آن شهيدي پيدا شد كه از كمر به پايين بود و فقط شلوار و كتاني او پيدا بود. بچه ها ابتدا نگاه كردند ولي چيزي متوجه نشدند. از شلوار و كتاني اش معلوم بود ايراني است. 15 _ 20 دقيقه اي نشستم و با او حرف زدم و گفتم كه شما خودتان ناظر و شاهد هستي. بيا و كمك كن من اثري از تو به دست بياورم. توجهي نشد. حدود يك ساعت با اين شهيد صحبت كردم، گفتم اگر اثري از تو پيدا شود، به نيت حضرت زهرا (س) چهارده هزار صلوات مي فرستم. مگر تو نمي خواهي به حضرت زهرا (س ) خيري برسد.بعد گفتم كه يك زيارت عاشورا برايت همين جا مي خوانم. كمك كن. ظهر بود و هوا خيلي گرم. بچه ها براي نماز رفته بودند. گفتم اگر كمك كني آثاري از تو پيدا شود، همين جا برايت روضه ي حضرت زهرا (س) مي خوانم. ديدم خبري نشد. بعد گريه كردم و گفتم عيبي ندارد و ما دو تا اين جا هستيم؛ ولي من فكر مي كردم شما تا اسم حضرت زهرا (س) بيايد، غوغا مي كنيد. اعتقادم اين بود كه در برابر اسم حضرت زهرا (س) از خودتان واكنش نشان مي دهيد.
در همين حال و هوا دستم به كتاني او خورد. ديدم روي زبانه ي كتاني نوشته است: «حسين سعيدي از اردكان يزد.» همين نوشته باعث شناسايي او شد. همان جا برايش يك زيارت عاشورا و روضه ي حضرت زهرا (س) خواندم.

راوی:حاج حسین کاجی  

منبع:کتاب کرامات شهدا



برچسب‌ها: اسم حضرت زهرا, حسين سعيدي , شهید,
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 آبان 1392 توسط مالک اشتر

يكي اومد نشست بغل دستم، گفت: آقا يه خاطره برات تعريف كنم؟
گفتم: بفرماييد !
يه عكسي به من نشون داد، يه پسر مثلاً 19، 20 ساله اي بود، گفت: اين اسمش «عبدالمطلب اكبري» است، اين بنده خدا زمان جنگ مكانيك بود، در ضمن كر و لال هم بود، يه پسرعموش هم به نام «غلام رضا اكبري» شهيد شده بود. غلام رضا كه شهيد شد، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست، بعد هي با اون زبون كر و لالي خودش، با ما حرف مي زد، ما هم مي گفتيم: چي مي گي بابا؟! محلش نمي ذاشتيم، مي گفت: عبدالمطلب هر چي سر و صدا كرد، هيچ كس محلش نذاشت ...
گفت: ديد ما نمي فهميم، بغل دست قبر اين شهيد با انگشتش يه دونه چارچوب قبر كشيد، روش نوشت: شهيد عبدالمطلب اكبري. بعد به ما نگاه كرد و گفت: نگاه كنيد! خنديد، ما هم خنديديم. گفتيم شوخيش گرفته.
مي گفت: ديد همه ما داريم مي خنديم، طفلك هيچي نگفت، سرش رو انداخت پائين، يه نگاهي به سنگ قبر كرد، با دست، پاكش كرد.


فرداش هم رفت جبهه. 10 روز بعد جنازه اش رو آوردند، دقيقاً تو همون جايي كه با انگشت كشيده بود، خاكش كردند.

 وصيت نامه اش خيلي كوتاه بود، اين جوري نوشته بود:
  «بسم الله الرحمن الرحيم                     
يك عمر هرچي گفتم به من مي خنديدند. يك عمر هرچي مي خواستم به مردم محبت كنم، فكر كردند من آدم نيستم. مسخره ام كردند. يك عمر هرچي جدي گفتم، شوخي گرفتند. يك عمر كسي رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خيلي تنها بودم. يك عمر براي خودم مي چرخيدم. يك عمر ...
اما مردم! حالا كه ما رفتيم، بدونيد هر روز با آقام حرف مي زدم و آقا بهم مي گفت: تو شهيد مي شي. جاي قبرم رو هم بهم نشون داد، اين رو هم گفتم، اما باور نكرديد!»

راوی:حجت الاسلام انجوي نژاد

منبع:هفته نامه صبح صادق،ش540،ص4



برچسب‌ها: شهید, شهدا, شهیدان, کرامت شهدا,
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 آبان 1392 توسط مالک اشتر

نزدیک سحر بود.خواب دیدم رفتیم کربلابرای زیارت .محمد(صابری)هم با ما بود .همه ما دور ضریح می چرخیدیم اما ضریح دور سر محمد می چرخید!!همان لحظه از خواب پریدم بلند شدم دیدم محمد با آن حال خراب در گوشه ای از اردوگاه اسیران نشسته ومشغول نماز شب است.دستش بسوی آسمان بود واستغفار میکرد.همان لحظه اشک از چشمانم سرازیر شد .با خودم عهد بستم من هم مثل محمد به نماز شب مقید شوم.

سال۶۹ویک ماه قبل از تبادل اسرا بود حال محمد بهتر از قبل بود.یک شب بی مقدمه گفت:هر وقت به ایران برگشتید سلام مرا به پدر ومادرم برسانید.قبر امام را هم از طرف من زیارت کنید.بعد ادامه داد:به پدر ومادرم بگوییدهمانطور که در شهادت برادرم صبر کردید در شهادت من هم صبور باشید.هرچند سخت است.می دانم که مدتها صبر کردید تا مرا ببینید اما مرا نخواهید دید!!از صحبت های او تعجب کردیم گفتم:محمد این حرفها چیه؟خدا روشکر تو حالت خوب شده،چند روز دیگه هم قراره آزاد بشیم.روز بعد در محوطه بودیم.ساعت ۳عصر محمد گفت:سرم درد می کند چند قطره خون از بینی اش آمد وروی زمین افتاد اورا به بهداری بردند.همه دلشان میخواست اتفاقی نیوفتاده باشد اما محمد صابری دلاور خوب خیبری به شهادت رسیده بود برای محمد تشیع باشکوهی برگزار شد.در کیسه شخصی محمد یک کاغد کوچک بود که حکم وصیت داشت.روی آن نوشته بود اسارت در راه عقیده عین آزادی است.

منبع:کتاب خاطرات آزادگان 



برچسب‌ها: زیارت, شهیدمحمدصابری, کتاب خاطرات آزادگان,
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 آبان 1392 توسط مالک اشتر

9 دليل عقلي در اثبات ولايت فقيه http://dolateyar110-a.persiangig.com/post-ax/100-110/post109.jpg

متن برنامه‌ي درس‌هايي از قرآن کريم حجت‌الاسلام و المسلمين استاد قرائتي (تاريخ پخش: 12/03/90)

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

دست ولي فقيه رهبري

چون اين بحث در آستانه‌ي سالگرد رحلت حضرت امام پخش مي‌شود و مهم‌ترين کار امام حالا بگوييم، از مهمترين کارها، چون امام همه‌ي کارهايش مهم بود. يکي از مهمترين کارهاي امام اين ولايت فقيه است و البته من ولايت فقيه را سالهاي قبل گفتم، منتها حالا من اگر سه بار هم تکرار کنم هر ده سال يکبار جا دارد. ولي اين حرف‌هايي که مي‌خواهم بگويم، حرف‌هاي نويي است مي‌خواهم بزنم. بيست تا دليل عقلي، نه قرآني. بيست تا دليل عقلي، يادداشت کردم، براي ولايت فقيه. غير از دليل‌هاي قرآني. بتوانم در اين 28 دقيقه بيست تا را بگويم خوب است، از همه‌ي طلبه‌ها، و معلمين امور تربيتي، اساتيد دانشگاه و همه‌ي فرهنگ دوستان که همه‌ي کشور هستند، تقاضا دارم اين بحث را با عنايت گوش بدهيد. يعني اين بحث را زيادي گوش بدهيد. چون ممکن است شما سي ساعت هم مطالعه کني به اين بيست تا نکته دير برسي. دليل عقلي بر ولايت فقيه، بيست تا دليل، بسم الله الرحمن الرحيم، موضوع: دلايل عقلي ولايت فقيه.

 

1- استمرار هدايت الهي در طول تاريخ

دلايل عقلي يعني کار به قرآن و حديث هم نداريم، عقل خودمان... بعد آنوقت دلايل قرآني و حديثي‌اش را هم مي‌گوييم. يکي اينکه ما نمي‌توانيم بگوييم: خدايي که «لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ» (سبأ/3) يعني ذره‌اي چيزي از چشم خدا پنهان نيست، يک مرتبه بعد از پيغمبر خدا مردم را رها کند. عقل قبول نمي‌کند، که خداوندي که براي هر چيز جزئي حديث داريم، براي خوردن، همين خوردن، براي غذا خوردن هم حدود سه هزار تا حديث داريم. چه بخور؟ چقدر بخور؟ چطور بخور؟ کي؟ زمان؟ مکان؟ براي خوابيدن دستور دارد. پيغمبري که يک چنين دين جامعي آورده که براي مسائل جزئي تا مسائل اقتصادي، سياسي، نظامي، حقوقي، آخر يک مرتبه مردم را رها کند. بگويد: هيچي به هيچي! عقل اجازه نمي‌دهد.

يک رييس کارخانه را عقل اجازه نمي‌دهد که بگوييم: کارخانه را درست کرد و کارگرهايش را رها کرد و رفت. يک چوپان را بگوييم گوسفندهايش را رها کرد. يک مادر را بگوييم: بچه‌اش را رها کرد. اصلاً اگر بگوييم: خدا جامعه را به کسي نسپرده است، اين با حکمت خدا سازگار نيست.

کسي مي‌تواند قانون‌گذار باشد که اطلاع کامل و جامع داشته باشد و جز خدا کسي اطلاع ندارد و بنابراين قانون حق خداست، خدا هم اين قانون را از طريق اوليائش به ما داده است. ولايت فقيه همين است. ولايت فقيه يعني حکومت اولياء خدا! اولش شخص پيغمبر است. بعدش ائمه‌ي اطهار هستند

2- حکومت بر مردم، حق خداست

2- دوم اينکه ما حکومت را حق خدا مي‌دانيم. چون آن کسي که خلق کرده است، آن هم حق دارد امر و نهي کند. من چه کاره هستم که به شما بگويم، بکن يا نکن. مي‌گويد: تو چه کاره هستي؟ تو چه کاره هستي؟ آن شبي که مادر مرا زاييد، آزاد زاييد. بله قربان گو نزاييد. انسان آزاد است. به چه دليل بله قربان بگويد؟ انسان بله قربان‌گوي احدي نيست، جز خدا! «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ» (يوسف/67) و حکومت اسلامي ابزار اين حاکميت خداست. اگر خدا بايد حاکم باشد، ابزار حکومت خدا حکومت اسلامي است.

3- زندگي بشر اجتماعي است، يعني ما مثل يک بوته نيستيم که خودمان سبز شويم، خودمان خشک شويم، کار به بوته‌ي بغلي نداشته باشيم. زندگي ما اجتماعي است. در زندگي اجتماعي تزاحم است. چون در يک منافعي هم او مي‌کشد، هم اين مي‌کشد. چون در زندگي با هم هستيم. در زندگي گروهي بِکش بِکش است. بکش بکش است. تزاحم پيش مي‌آيد، براي تزاحم قانون مي‌خواهيم. براي قانون، قانون‌گذار مي‌خواهيم. اگر ولايت فقيه نباشد، يعني چه؟ يعني خداوند بشر را خلق کرد، زندگي‌اش هم طوري است که نياز به جامعه دارد. يعني من نياز به شما دارم. کفاش به نانوا، نانوا به قصاب، قصاب به نجار، زندگي بشر اجتماعي است، در زندگي اجتماعي درگيري و تزاحم است. درگيري قانون مي‌خواهد، قانون، قانونگذار مي‌خواهد. کسي بگويد: ولايت فقيه هيچي، يعني هيچي به هيچي! بشر هم نمي‌تواند قانون‌گذاري کند. چرا؟ براي اينکه کسي حق دارد قانون بگذارد که اطلاع کامل داشته باشد. يک دکتر براي جسم خواسته باشد پزشک خوبي باشد، بايد از قند و اوره و فشار و تب و... يعني بايد همه‌ي خصوصيات جسمي مرا بداند تا نسخه‌اش درست باشد. وگرنه دارو مي‌دهد کليه‌اش خوب شود، کبد خراب مي‌شود، کبد خوب مي‌شود، چشم. چشم، گوش، اگر دکتري خواسته باشد نسخه‌اش کامل باشد بايد تمام شرايط دروني بدن را همينطور که نسخه‌ي پزشک وقتي خوب است که اطلاع کامل داشته باشد، قانون هم وقتي قانون حق است، که اطلاع کامل داشته باشد. ما کسي را جز خدايي که اطلاع کامل داشته باشد، نداريم.

مقام معظم رهبري

در زمان خودمان، الآن بعضي کشورهاي غربي حالا 119 مرتبه قانون اساسي‌اش عوض شده است. در کشور خودمان صبح مي‌گويند: خيابان يک طرفه، عصر مي‌گويند: دو طرفه! هر روزي هر کاري مي‌کني يک... الآن شنيدم که ايراني‌هاي خارج از ايران گفتند: اين چيزي که دولت مي‌دهد، يارانه‌ها را به ما هم بدهد. سرباز نمي‌دهيم، صدام به ايران حمله کرد ما رفتيم خارج خوش باشيم، خطري براي ايران آمد، به درک! ما در رفاه باشيم، اما اگر يک پول نفت فروختيد به ما هم براي خارج... حالا مثلاً يعني هرکاري بکني، يک جاي آن...

3- علما و فقها، نزديک‌ترين افراد به امامان معصوم

کسي مي‌تواند قانون‌گذار باشد که اطلاع کامل و جامع داشته باشد و جز خدا کسي اطلاع ندارد و بنابراين قانون حق خداست، خدا هم اين قانون را از طريق اوليائش به ما داده است. ولايت فقيه همين است. ولايت فقيه يعني حکومت اولياء خدا! اولش شخص پيغمبر است. بعدش ائمه‌ي اطهار هستند، ائمه‌ي اطهار هم به ما گفتند: حالا که دست شما به امام معصوم نمي‌رسد، لااقل نزديک‌ترين کس به امام معصوم چه کسي است؟ آن کسي که علم امام را داشته باشد. آن کسي که علم امام را داشته باشد، نزديک‌ترينش مراجع تقليد هستند. اگر عصمت ندارند نزديکترين مقام به عصمت عدالت است. حالا که معصوم نيستي عادل باش. حالا که علم تو علم لدني نيست، لااقل بيشترين اطلاع از علم آنها داشته باش. خوب اين به طور طبيعي است. يک جنازه را مي‌خواهند نماز بخوانند، مي‌گويند پسر بزرگ اجازه بدهد. چون نزديک‌ترين کس به اين مرحوم اولاد اکبرش است. اگر يک کسي از دنيا رفت، نماز قضايي دارد، اولي‌ترين کس که اين نماز قضاي پدر را بخواند، اولاد بزرگ‌تر است. اين چيز عقلي و طبيعي است. در دنيا هم همينطور است.

شما اگر در خانه‌ي کسي رفتي گفتند: نيست، مي‌گويي: آقازاده‌شان هستند؟ در آقازاده‌ها هم مي‌خواهي پسر بزرگش باشد.اين استدلال نمي‌خواهد، تمام عقلا اين کار را مي‌کنند. پس ببينيد يکبار ديگر نصفش را من مي‌گويم و نصفش را شما بگوييد. چون ما آزاد آفريده شديم، بله قربان گوي هيچ‌کس نيستيم. و چون زندگي ما اجتماعي است درگيري مي‌شود، قانون مي‌خواهيم و قانون، قانون‌گذار مي‌خواهد. قانون‌گذار بايد علم جامع و کامل و به همه‌ي شرايط ما داشته باشد. و وقتي هم دستمان به معصوم نمي‌رسد، نزديک‌ترين فرد به امام معصوم نزديک‌ترين فرد به علم امام، اعلم است. که بايد اعلم باشد. نزديک‌ترين فرد به عصمت، عادل است. يعني آن کسي که عادل است، يک قدم به عصمت نزديکتر است. اينها دلايل روشني است.

عقل مي‌گويد اگر به بيست نرسيدي، به نوزده، به نوزده نرسيدي به هجده، اينطور نباشد يا بيست يا صفر، ما آزاد آفريده شديم. بله قربان‌گوي احدي نيستيم. کسي حق امر و نهي دارد که من را ساخته است. آن کسي که مرا ساخته بايد قانون را وضع کند. او از طريق انبيا گفته و وقتي هم انبيا نيست، نزديک‌ترين کس به انبياء فقيه عادل است

4- بهره‌گيري از علم و عدالت، در حدّ امکان

خوب يک قانون عقلي است. مي‌گويند: «ما لا يدرک کله لا يترک کله» آخوندها اين را مي‌گويند. آقا شما اگر رفتي دوش آب داغ بگيري، اگر آب داغ نبود از آب نيم‌گرم استفاده کن. نه اينکه يا آب داغ، يا آب يخ، اگر نيم کيلو غذا مي‌خواهي که سير شوي، و نيم کيلويش نبود، با آن مقداري که هست يک لقمه مي‌خوريم. يعني چيزي کلي... يعني هرچه، آقا اگر طلبکار هستي، از کسي هم يک ميليون مي‌خواهي، مي‌گويد: يک ميليون ندارم. مي‌گويي: آقا نصفش را بده. ثلثش را بده. قسطي بده. يعني نمي‌گويي حالا که نداري پس هيچي! حالا که نداري پس هيچي نيست! يعني چيزي که کلش را به دست نمي‌آوري لااقل جزئي‌اش را به دست بياوري. اين قانون عقلي است. «ما لا يدرک کله...» اگر مصالح واقعي توسط امام معصوم بدست نمي‌آيد، لااقل توسط اعلم عادل بخشي‌اش تأمين شود. ما که دستمان به معصوم نمي‌رسد. ما که دستمان به معصوم نمي‌رسد نبايد بگوييم: پس هيچي، اصلاً ولايت فقيه را نمي‌خواهيم. هرکسي هرکاري دلش مي‌خواهد بکند. عقل مي‌گويد اگر به بيست نرسيدي، به نوزده، به نوزده نرسيدي به هجده، اينطور نباشد يا بيست يا صفر، ما آزاد آفريده شديم. بله قربان‌گوي احدي نيستيم. کسي حق امر و نهي دارد که من را ساخته است. آن کسي که مرا ساخته بايد قانون را وضع کند. او از طريق انبيا گفته و وقتي هم انبيا نيست، نزديک‌ترين کس به انبياء فقيه عادل است.

قرائتي

5- کفر به طاغوت و نفي سلطه ظالمان

مسأله‌ي ديگر، در قرآن به ما گفتند: «فَمَنْ يَکْفُرْ...» بگوييد... «بِالطَّاغُوتِ» (بقره/256) «ْ أُمِرُوا أَنْ يَکْفُرُوا» (نساء/60) به ما گفتند مراجعه به طاغوت نکن. خوب اگر به طاغوت مراجعه نکنيم کجا برويم؟ اگر گفتند اين جاده ممنوع است اگر يک کوچه تابلو ورود ممنوع زدند بايد کوچه‌ي بغلي‌اش باز باشد. اگر گفتند به طاغوت مراجعه نکن، پس بايد يک کسي را معين کنند که لااقل ما به او مراجعه کنيم. به چه کسي مراجعه کنيم؟ به طاغوت مراجعه نکنيم. پس درگيري‌ها و اختلافات را به چه کسي مراجعه کنيم؟ عقل مي‌گويد: کسي که مي‌گويد: به طاغوت مراجعه نکن، پس بايد کسي باشد که به او مراجعه کنيم. در قرآن خدا گله مي‌کند، مي‌گويد: مردم يک مردمي هستند که «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا» (نساء/83) يک خبر امنيتي، يا وحشتي آمد فوري پخش مي‌کنند. حق نداريد هر خبري را پخش کنيد. اين را به اهل استنباط ارجاع بدهيد، «لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَه» اهل استنباط تحليل کنند به شما خبر را بگويند. خوب خبر يک لحظه است. ناوگان کجا آمد، کجا حمله شد؟ چه شد؟ قرآن مي‌گويد: خبرهاي لحظه‌اي را به اهل استنباط بدهيد، آنوقت ما قوانين دائمي‌مان را لازم نيست به اهل استنباط بدهيم. اگر براي ساختن يک اتاق مجوز از شهرداري مي‌خواهيم، اگر خواستيم يک شهري بسازيم، مجوز از شهرداري نمي‌خواهيم؟ اگر براي يک چيز جزئي خواستيم... قرآن مي‌گويد: حتي مسائل لحظه‌اي را به اهل استنباط بدهيد. خودتان پخش کنيد ممکن است آفاتي داشته باشد. اگر مسائل جزئي را به اهل استنباط بدهيم، آنوقت تمام قوانيني که صبح تا شام با آن کار مي‌کنيم، نبايد اهل استنباط بوده. ولايت فقيه يعني چه؟ يعني کسي که دين را استنباط مي‌کند. استنباط يعني چه؟ استنباط يعني آب کشيدن از چاه! يعني بتواند نگاه به آيه کند، بتواند به آيه نگاه کند از درون آيه اين قرآن چاه است، بتواند از چاه آب بکشد. اينکه مي‌گويند فقيه، يعني کسي که بتواند حکم خدا را استنباط کند. چطور الآن مي‌گويند: فلاني تحليل سياسي مي‌دهد؟ يعني اخبار را کنار هم مي‌گذارد، از درون اخبار يک استنباطي مي‌کند. مسائل سياسي استنباط مي‌خواهد، لحظه‌اي است.

6- استنباط احکام، تخصص فقهاي دين

مسأله‌ي ديگر قرآن مي‌گويد: «لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَه» بعد مي‌گويد که «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطان» (نسا/83) مي‌گويد: به اهل استنباط مراجعه کنيد، اگر به اهل استنباط مراجعه نکنيد، «لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطان» يعني اگر فقيه عادل براي شما تحليل و استنباط نداشته باشد، ديگران شما را مي‌برند. مثل بچه! سينه‌ي مادر را در دهان بچه نگذاري سر شيشه‌اي مي مکد. و لذا به ما گفتند هرکس بچه دارد در خانه بچه شود. چون اگر شما بچه شدي، بچه ات مي‌خواهد بازي کند، اگر شما بچه شدي، بچه‌ي شما تأمين مي‌شود، اگر بچه‌ات در کوچه مي‌رود بازي مي‌کند آنوقت معلوم نيست ديگر مسأله‌ي اخلاقي‌اش، بهداشتي اش، ديگر دست شما نيست. «من کان له صبيّ فليتصبّي» يعني چه؟ يعني نياز بچه را تأمين کنيد، وگرنه بچه آفت پذير است، آسيب‌پذير است. قرآن مي‌گويد: خبرها را به اهل استنباط بدهيد، که از نطر علمي و عدالت قدرت تشخيص داشته باشد، اگر نکنيد پشت سرش مي‌گويد، «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْکُم» اين فضل خداست، که دست شما را در دست فقيه گذاشته است. اگر اين کار را نکنيد، «لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطان» هرکسي شما را به يک سويي مي‌برد. خوب اين واقعاً انسان نياز دارد. حالا يک قصه‌اي برايتان بگويم.

اصلاً به چه دليل ما پيغمبر مي‌خواهيم؟ عقلمان ناقص است. به چه دليل ناقص است؟ پشيمان مي‌شويم. هرکس در عمرش پشيمان مي‌شود، دليل بر اين است که عقلش کوتاه است. اگر عقل کامل بود هيچ کس پشيمان نمي‌شد. پس بشر عقلش ناقص است. دليل؟ پشيماني‌ها... هرکسي صد بار، دويست بار کمتر يا بيشتر پشيمان مي‌شود

بعد از انقلاب در تهران يک سري موقوفات بود. ساختمان‌هاي ناصرالدين‌شاه و مظفرالدين شاه و موقوفات و بازار و خيابان وتيمچه و... خوب شاه که سقوط کرد، و اوقاف شاه سقوط کرد، گفتند: که اين اموال را به چه کسي بدهيم؟ چهار گروه بودند. يکي سازمان تبليغات يک نظر بود که اينها را به سازمان تبليغات بدهيم.2- جامعه روحانيت مبارز. 3- اداره اوقاف، 4- ميراث فرهنگي، چند جلسه نشستند هرکسي مي‌گفت اختيار اين اموال براي من باشد، من از درآمدش اين کار را مي‌کنم. بالاخره بعد از چند جلسه گفتند: برويم ببينيم امام چه مي‌گويد؟ رفتند پهلوي امام و گفتند: آقا اموال سنگيني است، درآمد سنگيني هم دارد، متصدي و توليت با چه کسي باشد؟ پيشنهاد سازمان تبليغات، اوقاف، ميراث فرهنگي، روحانيت مبارز، امام يک خرده فکر کرد، گفت: هيچ کدام! گفتند: اِ... پس چه کسي؟ گفت: اگر اين مدرسه خبر شود هيچ‌کدام از شما اصلاً متوجه نمي‌شويد. چون پشت مبز اداره‌تان و خانه تان هم جاي ديگر است. برو ببين نزديک‌ترين آخوند به آن مدرسه چه کسي است، توليت را به او بده، کليد را هم به او بده که صبح به صبح به مدرسه سر بزند. شما خواسته باشيد سر بزنيد تاريخ مي‌زنيد که 02/08/90 فلان و تا سر بزنيم مدرسه خراب شده است. نزديک‌ترين... گاهي وقت‌ها مثلاً مسائل جنگ و جبهه گاهي وقتي تاب مي‌خورد مي‌آمدند نزد امام، امام يک چيزي مي‌گفت همه آرام مي‌شدند. همه آرام مي‌شدند. اگر دستتان در دست اهل استنباط نباشد، «لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطان»

اصلاً به چه دليل ما پيغمبر مي‌خواهيم؟ عقلمان ناقص است. به چه دليل ناقص است؟ پشيمان مي‌شويم. هرکس در عمرش پشيمان مي‌شود، دليل بر اين است که عقلش کوتاه است. اگر عقل کامل بود هيچ کس پشيمان نمي‌شد. پس بشر عقلش ناقص است. دليل؟ پشيماني‌ها... هرکسي صد بار، دويست بار کمتر يا بيشتر پشيمان مي‌شود.

انتخاب انسان هم قابل اعتماد نيست. چون اگر انتخاب انسان درست بود، ديگر هيچ همسري از همسرش طلاق نمي‌گرفت. پس آمار طلاق مثلاً اگر سه ميليون طلاق در دنيا داريم، حالا که بيشتر داريم. اگر ميليون‌ها طلاق هست، پس پيداست انتخاب انسان درست نيست. ميلياردها پشيمان شديم، شش ميليارد جمعيت است هرکدام صد بار در عمرشان پشيمان شده باشند، مي‌شود ششصد ميليارد پشيماني. پشيماني و طلاق دليل بر اين است که عقل ما کامل نيست. وگرنه نه پشيمان مي‌شديم و نه همسر طلاق مي‌داديم. خوب پس حالا که اينطور است نياز به وحي داريم. خوب پيغمبر که رفت چه؟ پيغمبر که رفت عقل ما کامل مي‌شود؟ به همان دليلي که عقل ناقص پيغمبر مي‌خواهد، به همان دليل عقل ناقص امام مي‌خواهد، بعد از امام هم به همان دليل عقل ناقص فقيه مي‌خواهد. آقاي قرائتي! فقيه پشيمان نمي‌شود؟ بله فقيه ممکن است پشيمان شود، ممکن است فقيه اشتباه هم بکند، اما ضريب اشتباهش از ديگران کمتر است.=

توجه کنيد انسان از چهار راه آسيب مي‌پذيرد:

قرائتي

7- راههاي آسيب‌پذيري افراد عادي

1- از راه هوس‌هاي دروني، من اين بحث را در ده، بيست تا دانشگاه گفتم. منتهي نمي‌دانم در تلويزيون هم گفتم يا نگفتم؟ ولي وقتي گفتم تمام دانشجوها و اساتيد دانشگاه تحسين کردند. چون همينطور فرمول رياضي است. از چهارراه انسان گزيده مي‌شود. يا از هوس‌هاي دروني است. هوسش است دست به يک کاري مي‌زند بعد مي‌بيند بد شد. دنبال هوسش رفت. يا از راه فشار بيروني است. تحريکات بيروني، پولش مي‌دهند، رشوه‌اش مي‌دهند، با پول، تهديد، فحشش مي‌دهند، طومار مي‌نويسند، راهپيمايي مي‌کنند، يک موجي راه مي‌اندازند و او را هل مي‌دهند. يا از بيرون او را تحريک مي‌کنند. يا از هوس است. يا بي‌خبري است.

جهل، از راه جهل است. جاده را نمي‌داند مي‌رود در دره مي‌افتد. اين غذا را نمي‌داند مسموم است مي‌خورد مريض مي‌شود. فقيه از اين سه راه بيمه است. فقيه از راه جهل بيمه است. اين راه بسته است چرا؟ براي اينکه فقيه بايد اعلم باشد. باسواد ترين! يا واقعاً اعلم اعلم باشد، يا بين چند نفر که يکي از اين چند نفر اعلم هستند. پس جهل نيست، از راه جهل گول نمي‌خورد. از راه هوس‌هاي دروني هم بيمه است. چرا؟ چون در روايات مرجعيت مي‌نويسند، اينکه مي نويسم حديث است. مي‌نويسند «مخالفاً لهواء» شرط مرجع تقليد و فقيه اين است که هوا پرست نباشد. از راه تحريکات بيروني هم مصون است. چرا؟ براي اينکه شرط فقيه اين است که عادل باشد. عادل يعني چه؟ من عادل را به چربي مثال مي‌زنم. دست شما که چرب است آب مي‌ريزي اين چربي پس مي‌زند. عادل يعني انسان يک حالتي دارد به گناه که مي‌رسد گناه را پس مي‌زند. يعني نمي‌شود در روحش اثر گذاشت. بله فقيه از يک راه ممکن است اشتباه کند. و آن اين است که تجديد نظر، امروز يک مطالعه مي‌کند، نظرش برمي‌گردد. تجديد نظر در عمرش چند بار؟ مثلاً يک مرجع تقليد که رساله‌اش پنج هزار تا مسأله دارد با کم و زيادش، ممکن است پنج تا از اين مسائل را تجديد نظر کند. خوب وقتي دست ما به امام معصوم نمي‌رسد، دنبال چه کسي برويم؟ لااقل فقيه از سه راه بيمه است. ممکن است اطلاعاتش، تجربه‌اش به مرور اضافه شود، ولذا همه‌ي پروفسورهاي دنيا علمي‌ترين کتاب‌ها را هم که نوشتند، مثلاً مي‌نويسند چاپ هفدهم با تجديد نظر! يعني تجديد نظر قابل پذيرش است در دنياي علم.

آن خدايي که به خاطر حکمت دست بشر را در دست پيغمبر گذاشته بعد هم در دست اهل بيت گذاشته، بعد از اهل بيت در زمان غيبت اهل بيت، بايد دست ما را در دست يک کسي بگذارد. رها کردن بشر حکيمانه نيست. عقل قبول نمي‌کند. يک مدير،کارخانه را رها نمي‌کند. يک ماشين راننده‌اش را... آخر مگر مي‌شود بشر رها شود؟ بعد از غيبت هيچي به هيچي!

همين مهندسي که اينجا را ساخته اگر خراب کند، دوباره خواسته باشد بسازد، ممکن است يک جاي اين ساختمان را تجديد نظر کند. نقشش را عوض کند. و لذا نگاه مي‌کنيم مهندس‌هاي درجه يک ساختمان‌هايي که در يک خيابان مي‌سازند، ساختمان شانزدهم با پانزدهم فرق مي‌کند. پانزدهم با سيزدهم فرق مي‌کند. اين تجديد نظر در دنيا قابل قبول است. ببينيد دليل ولايت فقيه چيست؟ انسان زندگي‌اش اجتماعي است. در زندگي اجتماعي درگيري مي‌شود، در درگيري قانون مي‌خواهيم، قانون‌گذار بايد کسي باشد که تحت تأثير هوس‌ها نباشد، اطلاعاتش هم جامع و کامل باشد. و او فقط خداست. قانون فقط خداست. «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ» خداوند قانونش را از طريق انبياء گفته، وقتي پيغمبر و امام نيست اگر مردم رها شود اين خلاف حکمت خداست. يعني خداوند نعوذ بالله، نعوذ بالله، نعوذ بالله، نعوذ بالله، نعوذ بالله، نعوذ بالله عادل نيست. که براي يک گروهي پيغمبر بفرستد، براي يک گروهي امام بفرستد ما هم همينطور به اميد خدا رها کند! بگويد: برويد دنبال کارتان!

آن خدايي که به خاطر حکمت دست بشر را در دست پيغمبر گذاشته بعد هم در دست اهل بيت گذاشته، بعد از اهل بيت در زمان غيبت اهل بيت، بايد دست ما را در دست يک کسي بگذارد. رها کردن بشر حکيمانه نيست. عقل قبول نمي‌کند. يک چوپان بزغاله‌هايش را رها نمي‌کند، يک مدير کارخانه، کارخانه را رها نمي‌کند. يک ماشين راننده‌اش را... آخر مگر مي‌شود بشر رها شود؟ بعد از غيبت هيچي به هيچي! دستمان را در دست خدا نگذاريم «لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطان». دنبال کساني مي‌رويم که پر از هوس هستند. پر از جهل هستند، پر از گناه هستند. دستمان را در دست چه کسي بگذاريم؟

رهبري-ديدار با شاعران و ذاکرين

8- اوامر و نواهي قرآن درباره پذيرش حاکمان

اصلاً اگر حکومت نباشد قرآن يک مشت آيه دارد، اين آيه‌ها ارشادي است. يعني اگر قرآن هم نبود، عقلمان مي‌فهميد. مثلاً چهار تا کلمه مي‌نويسم منتها خيلي آيه‌هايش شايد به بيست تا برسد، مي‌گويد: «لا تُطِع» (احزاب/1) يعني از اينها اطاعت نکن. در يک سري از آيات مي‌گويد: «لا تُطيعُوا» (شعرا/151) اطاعت نکنيد، يکسري از آيات مي‌گويد: «لا تَتَّبِع» (مائده/48) تبعيت نکن، يک سري از آيات مي‌گويد: «لا تَتَّبِعُوا» (بقره/168) تبعيت نکن، وقتي مي‌گويد: نه، نه، نه، نه، پس چه؟ وقتي مي‌گويد: به طاغوت مراجعه نکن، پس به چه کسي مراجعه کنم؟ وقتي مي‌گويد «لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً» (انسان/24) گناهکار را پيروي نکن. «أَوْ کَفُوراً» از کافر پيروي نکن. «وَ لا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفينَ» (شعرا/151) گوش به حرف اين ولخرج و اسراف‌کار نده. «لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ» (اعراف/142) گوش به حرف آدم‌هاي مفسد نده. «لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ» (جاثيه/18) گوش به حرف آدم‌هاي جاهل نده. «وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» (کهف/28) آدم هاي افراطي را به حرفش گوش نده. آخر وقتي مي‌گويي نه نه نه، پس چه؟ پس چه؟ ما وقتي به جوان‌ها مي‌گوييم: اين کار خلاف است، اين کار خلاف است، اين کار خلاف است، پس بايد راه ازدواج را باز کرد. نمي‌شود بگوييم: آقا ازدواج نکن، همه‌ي راهها را هم ببنديم. خوب پس چه کند؟ پس چه کند؟

در قرآن صدها آيه داريم راجع به امور سياسي، قضايي، اجتماعي، حقوقي. کتابي را يکي از دوستان از تفسير نور جمع‌آوري کرده، دو هزار و هفتصد نکته‌ي حقوقي. من خودم باور نمي‌کردم قرآن اينقدر مسائل حقوقي دارد؟ داديم به دکترهاي حقوق تحسين کردند حالاچاپ شده است. تازه من حقوقدان هم نبودم. به عنوان يک طلبه تفسير نوشتم، منتهي او چون دکتراي حقوق بوده، برداشته آيات حقوقي را درآورده است. حقوق بين‌الملل در قرآن، حقوق کيفري، حقوق جزايي، حقوق خانواده، حقوق جنگ، حقوق عمومي، حقوق خصوصي، اوه... وقتي قرآن اين همه آيه‌ي حقوقي، سياسي، قضايي، چه و چه دارد، آنوقت اينها بدون حکومت، بدون ولايت فقيه قابل اجرا است؟ ولايت فقيه مي‌خواهند وگرنه قابل اجرا نيست.

اصلاً تمام عقلاي دنيا از مسلماني هم بيرون برويم. تمام کره‌ي زمين به کارشناس مراجعه مي‌کنند. لباسش خياط است، ساختمانش مهندس است. مريض مي‌شود پزشک، تمام عقلا به کارشناس مراجعه مي‌کنند، زنده باد اسلام! زنده باد شيعه! چرا؟ براي اينکه اسلام مي‌گويد آن کارشناس بايد دو تا شرط اضافه داشته باشد. 1- بايد عادل باشد. فقط کارشناس باشد کافي نيست. بايد عادل باشد. بايد اعلم هم باشد. باسواد ترين باشد، پس اگر، عقلاي دنيا به کارشناس مراجعه مي‌کنند، ما از همه‌ي عقلا عاقل‌تر هستيم. چون هم به کارشناس مراجعه مي‌کنيم، هم کارشناس ما دو تا شرط دارد. عادل بايد باشد، و بايد اعلم باشد.

قرآن يک آيه دارد مي‌گويد: مسلمان‌ها بايد عزيز باشند. بدون ولايت فقيه مسلمان‌ها ذليل هستند. ما زماني که ولايت فقيه در مملکتمان مطرح نبود، همه‌جا بر سر ما مي‌زدند. تحقير مي‌شديم. الآن به برکت ولايت فقيه در دنيا عزيز هستيم. در دنيا عزيز هستيم. هرکس سفرهاي خارج برود، اين عزت اسلام را مي‌فهمد. يعني الآن دنيا مي‌گويند: مي‌شود در مقابل آمريکا ايستاد

9- نصب هارون در غيبت حضرت موسي

موسي سي روز رفت مناجات کند در کوه طور تا تورات را بگيرد. «وَ واعَدْنا مُوسي ثَلاثينَ لَيْلَة» (اعراف/142) اين سي روزي که حضرت موسي مي‌خواست کوه طور برود، يک کسي را جاي خودش گذاشت. به هارون گفت: هارون تو برادر من هستي، برادر بزرگ‌تر من هستي، خليفه‌ي من باش. «هارُونَ اخْلُفْني» (اعراف/142) يعني خليفه‌ي من باش. من مي‌گويم عقل قبول مي‌کند موسي براي سي روز جانشين گذاشت. آنوقت پيغمبر از دنيا برود، دست ما را در دست کسي نگذارد؟ امام زمان غايب شود دست امت را در دست کسي نگذارد. اين با لطف خدا سازگار است؟ اگر مادري، پدري، بچه‌هايش را به کسي نسپارد اين پدر خوبي است؟ اين مادر خوبي است؟ اين پدر و مادر بي عاطفه نيست؟ چطور براي سي روز که موسي از شهر بيرون مي‌رود، سي روز «اخْلُفْني» به هارون گفت: تو خليفه‌ي من باش. آنوقت پيغمبر رفت و علي را معرفي نکرد؟ مي‌شود اين را قبول کنيم؟ چطور مي‌توانيم بگوييم: ابوبکر دلش به حال مردم بيش از پيغمبر سوخت؟ ابوبکر وقتي مي‌خواست برود عمر را تعيين کرد. ولي پيغمبر از دنيا رفت هيچ کس را تعيين نکرد. مي‌تواند کسي، مسلمان مي‌تواند اين حرف را بزند؟ بگويد: سوز ابي‌بکر نسبت به امت بيش از سوز پيغمبر بود. پيغمبر امت را رها کرد، ابوبکر گفت: بعد از من عمر!

قرآن يک آيه دارد مي‌گويد: مسلمان‌ها بايد عزيز باشند. بدون ولايت فقيه مسلمان‌ها ذليل هستند. ما زماني که ولايت فقيه در مملکتمان مطرح نبود، همه‌جا بر سر ما مي‌زدند. تحقير مي‌شديم. الآن به برکت ولايت فقيه در دنيا عزيز هستيم. در دنيا عزيز هستيم. هرکس سفرهاي خارج برود، اين عزت اسلام را مي‌فهمد. يعني الآن دنيا مي‌گويند: مي‌شود در مقابل آمريکا ايستاد. و اين به خاطر اين است که امام خميني فرمود: آمريکا هيچ غلطي نمي‌تواند بکند. الآن هم شب‌ها که تلويزيون کلمات امام را پخش مي‌کند، شما حساب کنيد بعد از ولايت فقيه، اين ايران به کجا رسيد. البته نمي‌گوييم مسأله نداريم. هرجاي ايران را دست بگذاري، مسأله هست. اما با همه‌ي مسائل، با همه‌ي توسري‌هايي که شرق و غرب زدند، باز هم روي پا هستيم و روز به روز قوي‌تر هم مي‌شويم.

رهبر انقلاب و امام خميني رهبري

مي‌گويند يک کسي اسمش مخفي بود، خيلي لاغر بود. گفتند: مخفي خان چقدر لاغري؟ گفت: من بايد مرده باشم. باز خوب است ماندم! گفتند: چطور؟ گفت: مگر نمي‌بيني هرکس به رفيقش نامه مي‌نويسد در نامه‌اش مي‌نويسد مخفي نماند... همه مي‌نويسند مخفي نماند... من ماندم. جمهوري اسلامي که درست شد، شرق و غرب از طريق صدام گفتند: جمهوري اسلامي نماند. ما نه اينکه مانديم، روز به روز قوي هم شديم. اين به برکت ولايت فقيه است. يک بچه دستش در دست پدرش نباشد، هر لاتي نگاهش کند، بچه مي‌ترسد. اما وقتي دستش در دست پدرش است، مي‌بيند يک آدم هرزه نگاهش مي‌کند، به هرزه مي‌گويد: ... (خنده حضار) عقل مي‌گويد: خداي حکيم مردم را رها نکرده است. به همان دليلي که پيغمبر دارد و امام دارد بعد از امام هم بايد يک کسي باشد. اگر به عصمت مطلقه نمي‌رسيم لااقل به عدالت. اگر به علم بي‌نهايت پيغمبر و امام دستمان نيست لااقل به اعلم! اگر دستمان به معصوم نمي‌رسد، به کسي که نزديک‌ترين فرد است به معصوم. اگر بگوييم: ولايت فقيه نباشد، يعني کفار ما را ذليل کنند. يعني هرج و مرج شود. يعني قانون ما را کساني وضع کنند که پر از هوس و کج‌فهمي هستند. سلام و صلوات خدا بر امام خميني که اين مسأله ي ولايت فقيه را از درون کتاب‌ها آورد و مطرح کرد.

خدايا روح امام، روح شهدا، روح همه‌ي کساني را که براي انقلاب زحمت کشيدند، و از دنيا رفتند را روحشان را از ما راضي و ما را پاسدار خون‌ها و خدماتشان قرار بده.

من وقتي اينجا آمدم متوجه شدم که تولد امام باقر(ع) هم هست. امام خميني جرقه‌اي از امام باقر است. گوشه‌اي از علم امام باقر را دارد. ما که امام‌ها را درک نکرديم.

خدايا امنيت کامل را بر بلاد اسلامي حاکم و توفيق معرفت، مودت، اطاعت به اهل بيت را روز به روز زياد بفرما.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»



برچسب‌ها: ولایت فقیه, ولایت مطلقه فقیه, رهبری, آقا, مقام معظم رهبری, امام خمینی, امام, ادله عقلی و نقلی, اثبات ولایت,
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 آبان 1392 توسط مالک اشتر

http://khademoshohada1.persiangig.com/image/Rahbar_Fixd.jpg

موضوع مقاله: ادله عقلی و نقلی اثبات ولایت فقیه

نویسنده: ابراهیم حمادی

مقدمه

پس از رحلت رسول خدا(ص)سه قلمرو از رسالت ایشان(ولایت معنوی- مرجعیت علمی- ولایت ظاهری)به ائمه ی اطهار(ع)منتقل شد وآنان به عنوان حجّت های خدا در روی زمین ، این مسئولیت ها را بر عهده گرفتند و در همین چارچوب ، جهاد و مبارزه کردند تا این که زمان امامت حضرت مهدی (عج)فرا رسید. با توجه به شرایط دشواری که پیش آمده بود،امام داوزدهم (عج)به فرمان خداوند از نظرها پنهان شد و در پس پرده ی غیبت قرار گرفت.امام(ع)ابتدا از طریق افرادی خاص که به نایبان چهارگانه معروف اند ،با شیعیان ارتباط داشت ومردم می دانستند که این افراد، به حضور امام زمان (عج)می رسند و رابط میان مردم و ایشان اند، این دوره را دوره ی«غیبت صغری»می گویند.

پس از در گذشت چهارمین نایب خاص آن حضرت،«غیب کبری»آغاز شد و مسئولیت های امامت وارد مرحله جدیدی گردید.اکنون  می خواهیم بدانیم:

آیا مسئولیت های مربوط به امامت در این دوره تعطیل می شود یا به شکل و گونه ای دیگر ادامه می یابد؟

و چه راه حلی برای این مسئولیت پیش بینی شده است؟

  1. ۱٫     ولایت معنوی امام در عصر غیبت کبری

از آنجا که این مقام نیازمند حضور آشکار آن حضرت نیست،در عصر غیبت نیز همچنان بر عهدی ایشان است .عالم خلقت از برکات حضور ایشان بهره می برد و خورشید و جور شان به هستی گرمی و حیات می بخشد.

در مواقع حساس و سرنوشت ساز امدادهای خود را به اذن خداوند به مسلمانان می رساند وآنان را که دارای شایستگی ویژه ای باشند،به نحو خاص دستگیری می کند . نفس و روحشان را با هدایت های غیبی خود به کمال می رساند.

۲٫  مرجعیت علمی در غیبت کبری

دین به عنوان برنامه زندگی، به عصر پیامبر (ص) وامام (ص)اختصاص ندارد. به دست آوردن احکام آن نیز ویژه ی آن دوران نیست؛علاوه براین، همواره مسائل جدیدی پیش می آید که یک مسلمان می خواهد بداند دین درباره ی آنها چه حکمی دارد. بانکداری ، بیمه های اجتماعی ،نماز در هواپیما، پیوند اعضا و خرید و فروش عضو از جمله این مسائل اند و یک فرد مسلمان، در هنگام مواجهه با آنها، نیازمند دانستن حکم اسلامی آنهاست.

همچنین، در موضوعاتی مانند: نماز، روزه، خمس، حج و سایر احکام اسلامی که به نظر می رسد از زمان پیامبر اکرم(ص)دستورات مربوط به آنها روشن بوده است،صدها سوال وجود دارد که پاسخ دادن به آنها جز با تکیه بر تخصّص عمیق و تسلط کامل بر منابع دینی مقدور نیست. این کار در اصل، برعهده ی پیامبر(ص)وامام معصوم(ع)است که پاسخ صحیح و قابل اطمینان را به مردم عرضه کنند.

امّا در دوره ی غیبت کبری که مردم به امام (ع) دسترسی ندارد نیز راهی باید باشد که مردم از آن طریق پاسخ سوالهای خود را دریافت کنند.

نتیجه: تداوم مرجعیت علمی در عصر غیبت ضروری است.

راه حل: قرآن کریم و پیشوایان ، راه حلّ مناسبی نشان داده اند. قرآن کریم از جامعه اسلامی می خواهد گروهی وقت و همتّ خود را صرف شناخت دقیق دین کنند و«تفقّه» در دین را وظیفه ی اصلی خود قرار دهند.

خداوند تبارک و تّعالی می فرماید:

«وَ ما کانَ المُومِنونَ لِیَنفِروا کافّة فلولما نَفَرَ مِن کُلّ فِرقَة مِنهُم طائِفةُ

              لِیتَفَقَّهوا فِی الّدین وَ لِیُنذروا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم لَعَلَّهُم یَحذَرونَ»(توبه/آیه۱۲۲)

ومومنان را نشاید که همگی بیرون روند پس چرا کوچ نکنند از هر گروهی، جمعی از آنها تا دانش دین بیاموزند و مردم خویش را انذار دهند آن گاه که به سوی آنها باز گردند؛شاید که بترسند و توبه کنند.

حتی ائمه ی اطهار (ع)در عصر خود افرادی فقیه وآگاه به احکام و معارف اسلامی را تربیت می کردند و به مناطقی که به امام دسترسی نداشتند، می فرستادند تا پاسخ گوی سوالهای دینی مردم باشند و قوانین دین را برای آنان بیان کنند.

امام کاظم(ع):

این فقیهان را دژهای محکم اسلام معرفی کرده است که حافظ اسلام اند

و در مقابل کژ اندیشی ها از آن حد است می کنند.(اصول کافی ،ج۱،باب فقدالعلماء)

امّاپیشتوانه ی این فقیهان با تقوا و اسلام شناسان آگاه به زمان که وظایف مربوط به «مرجعیت علمی»در عصر غیبت به آنها سپرده شده و بار امانت بردوش آنان قرار گرفته است ، اول قرآن کریم و پشتوانه ی دوم سیره و سنت پیامبر (ص) و ائمه ی اطهار(ع)است که با تعالیم خود اصول و مبانی لازم برای اجتهاد را تبیین کرده اند و راه را برای فقیهان هموار ساختند.

۳٫ حکومت اسلامی در غیبت کبری(ولایت ظاهری)

از نظر تفّکر اسلامی حقّ حاکمیت و حکومت ذاتاً و اصالتاً از آن خدای متعال است و هیچ فرد یا گروهی از چنین حقّی برخوردار نیست مگر این که دلایلی دردست باشد که خداوند چنین حقّی را به او داده است.

بر طبق دلایلی که داریم معتقدیم خداوند این حق را به پیامبر گرامی (ص) و دوازده امام معصوم پس از آن حضرت و به فقیه جامع الشرایط در زمان غیبت امام زمان(ع)نیز داده است .و فقیهی که این مسئولیت را بر عهده دارد، ولی فقیه نامیده می شود.بدین ترتیب،در عصر غیبت حکومت اسلامی در چارچوب ولایت فقیه استمرار پیدا می کند.گرچه از حضور آشکار امام عصر(عج)در جامعه محرومیم و از این جهت گرفتار خسران و زیان عظیمی هستیم، اما با راهنمایی ایشان ، راه رسیدن به هدایت الهی و احکام و دستورات او همچنان باز است و امکان برقراری عدالت و قسط به طور نسبی همچنان وجود دارد. به عبارت دیگر، در راه رسیدن به احکام الهی و تشکیل حکومت اسلامی بن بستی وجود ندارد.

کوتاه: اولین اصل موضوع و پیش فرض برای نظریه ولایت فقیه، که در بسیاری از نظریه های دیگر سیاسی هم معتبر است، اصل ضرورت حکومت برای جامعه است. تنها مخالفت این اصل ، مکتب آنارسیسم است.

آنارشیست ها معتقدند بشر می تواند زندگی خود را با اصول اخلاقی اداره کند و احتیاجی به دستگاه حکومت ندارد؛ و یا لااقل طرفدار این هستند که دولت و حکومت باید آنچنان حرکت کند که به این نتیجه منتهی شود؛ یعنی فعالیت هایی صورت پذیر و تعلیم و تربیت هایی به مردم داده شود که احتیاجی به حکومت نداشته باشند. ولی سایر مکاتب فلسفی این فرض را یک فرض غیر واقع بینانه       می دانند و در عمل هم قرن ها و هزاران سال تجربه نشان داده که همیشه در جامعه بشری افرادی هستند که ملتزم به قوانین اخلاقی نخواهند شد و اگر قدرتی نباشد که آنها را کنترل کند زندگی اجتماعی به هرج و مرج کشیده می شود . به هرحال این اصل که مورد قبول همه مکاتب فلسفه سیاسی ، بجز آنارشیسم ، است در نظریه ولایت فقیه هم مفروض و مسلّم دانسته شده است.

***

 بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدالله ربّ العالمین وصلّی الله علی سیّدنا محّمد و آل الطاهرین

لا سیّما بقیّه الله فی الارضین عجّل الله تعالی فرجه و جعلنا من اعوانه و انصاره.

قال الله تعالی فی کتابه:

«لَقَد اَرسُلَنا بِالبَیّناتِ وَ اَنرَلنا مَعَهُم الکِتابَ وَ المیزانَ لَِیقُومَ

النّاسُ بِالقِسطِ وَ اَنزَلنَا الحَدیدَ بَاسُ شَدیدُ وَ مَنافِعُ لِلنّاس

وَ لَیَعلَمَ اللهُ مَن یَنصرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالغَیبِ انّ اللهَ قَویُّ عَزیزُ»

(ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنان «کتاب» و «میزان» فرو فرستادیم تا مردم قسط را بر پای دارند، و آهن را نازل کردیم که در آن نیروئی سخت و منافعی برای مردم است و تا اینکه خدا بداند چه کسانی بر اساس غیب، خدا و رسولش را یاری می کنند، همانا خداوند، توانا و شکست ناپذیر است.

(سوره حدید/آیه۲۵)

 * ادلّه اثبات ولایت فقیه

دلایل که برای اثبات ولایت فقیه اقامه شده به دو دسته ادلّه عقلی و ادلّه نقلی تقسیم می گردد. باید توجه داشت که علمای شیعه معتقدند برای اثبات به یک حکم شرعی ممکن است به چهار نوع دلیل استفاده کنیم: ۱) کتاب ۲) سنّت معصومین(ع) ۳) اجماع ۴) عقل  از نظر علمای شیعه لازم نیست برای اثبات یک حکم شرعی  حتماً آیه یا روایتی در دست داشته باشیم بلکه می توان با استفاده از عقل و دلیل عقلی معتبر به حکمی از احکام شریعت اسلام دست یافت و آن را اثبات نمود. بنابراین ، از نظر فقیهی ارزش استناد  به دلیل عقلی برای اثبات ولایت فقیه  به هیچ روی کمتر از ارزش استناد به ادله نقلی و آیات و روایات نیست . ما در اینجا ابتدا دو دلیل عقلی و بدنبال آن دو دلیل نقلی را برای اثبات ولایت فقیه ذکر می کنیم.

الف: ادلّه عقلی

دلیل عقلی اوّل: این دلیلبطور خلاصه از مقدمات ذیل تشکیل می شود:

۱٫ برای تامین مصالح فردی و اجتماعی بشر و جلوگیری از هرج و مرج و فساد و اختلال نظام، وجود حکومت در جامعه ضروری و لازم است.

۲٫ حکومت ایده آل و عالی ترین و مطلوب ترین شکل آن ،حکومتی است که امام معصوم(ع)در راس آن باشد و جامعه رااداره کند.

۳٫ براین اساس که هنگامی که تامین و تحصل یک مصلت لازم و ضروری در حدّ مطلوب ایده آل آن میّسر نباشد باید نزدیک ترین مرتبه به حدّ مطلوب را تامین کرد، لذا در بحث ما هم هنگامی که مردم از مصالح حکومت معصوم(ع)محروم بودند باید بدنبال نزدیک ترین مرتبه به حکومت معصوم باشیم.

۴٫ اقربیت و نزدیکی یک حکومت به حکومت معصوم(ع)در سه امر اصلی متبلور می شود: یکی علم به احکام کلّی اسلام (فقاهت)، دوّم شایستگی روحی و اخلاقی به گونه ای که تحت تاثیر هواهای نفسانی و تهدید و تطمیع ها قرار نگیرد(تقوی)، و سوم کار آیی در مقام مدیریت جامعه که خود به خصلت ها و صفاتی از قبیل درک سیاسی و اجتماعی ، آگاهی از مسائل بین المللی ، شجاعت در برخورد با دشمنان و تبهکاران ، حدس صائب در تشخیص اولیت ها و… قابل تحلیل است.

بر اساس این مقدمات نتیجه می گیریم: پس در زمان غیبت امام معصوم(ع)کسی که بیش از سایر مردم واجد این شرایط باشد باید زعامت و پیشوایی جامعه را عهده دار شود و با قرار گرفتن در راس حکومت ، ارکان آن را هماهنگ نمود و بسوی کمال مطلوب سوق دهد.

و چنین کسی جز فقیهه جامع الشرایط شخص دیگری نخواهد بود.

اکنون به توضیح این دلیل و هر یک از مقدمات آن می پردازیم:

 مقدمه اول این دلیل بحث ضرورت وجود حکومت است. که دلایل محکم متعّددی در مورد ضرورت وجود حکومت در جامعه وجود دارد که این مساله را قطعی و یقینی می سازد. امیر الومنین علی(ع) در این رابطه می فرمایند:

لاَبُدَّ لِلنّاسِ مِن اَمِیرِ بَرٍّ اَو فَاجِرٍ

وجود حاکمی برای مردم، چه نیکو کار و عادل یا ستم گر و زشت کار ،لازم است.(نهج البلاغه/خ۴۰)

که این عبارت به روشنی گویای ضرورت وجود حکومت در جامعه است. به علاوه اکثریت قاطع اندیشمندان علوم سیاسی و غیر آنها این اصل (اصل ضرورت حکومت برای جامعه) را قبول دارند و کسی در مورد آن تردیدی ندارد و تنها آنارشیست ها و مارکسیست ها در این مساله مناقشه کرده اند.

مقدمه دوم این دلیل بدیهی است و نیاز به توضیه چندانی ندارد. مراد از معصوم در این جا همان پیامبر و داوزده امام(ع)هستند که به اعتقاد ما شیعیان از ویژگی عصمت برخوردارند؛ یعنی نه عهداً و نه سهواً گناه و یا اشتباه نمی کنند. بنابراین به تعبیری می توان معصوم را انسان کاملی دانست که با برخورداری از عقل و علمی که در سر حدّ کمال است عهداً و سهواً در دام هیچ گناه و اشتباهی گرفتار   نمی شود.

با چنین وضعی عقل هر عاقلی تصدیق خواهد کرد که حکومت چنین فردی دارای تمامی مزایای یک حکومت ایده آل و مطلوب خواه بود و بالاترین مصلحت ممکن را برای جامعه تامین و تحصیل می نماید.

مقدمه سوّم این استدلال شاید به تعبیری مهم ترین مقدمه آن باشد.

برای توضیح این مقدمه بهتر است از یک مثال استفاده کنیم: فرض کنید انسانی در دریا مورد حمله کوسه واقع شده و ما اگر برای نجات جان او اقدام کنیم قطعاً کوسه یک یا دو پای او را قطع خواهد کرد و خلاصه اگر هم موّفق شویم او نجات دهیم دچار نقض عضو خواهد شد.

سوال این است که در این صحنه عقل ما چه حکمی می کند؟آیا می گوید چون بالاخره نمی توانیم او را کاملاً صحیح و سالم بیرون بیاوریم بنابراین دیگر لازم نیست کاری انجام دهیم بلکه کافی است بنشینیم و تماشا کنیم چه پیش می آید؟یا عقل هر انسان عاقل و با وجدانی قطعاً حکم می کند که گر چه یقیناً یک یا دو پای او قطع می شود و دچار نقض عضو خواهد شد امّا به هر حال باید برای نجات جانش اقدام کرد و عدم امکان نجات او و بطور کاملاً صحیح و سالم (مصلحت صددرصد) مجوّز عدم اقدام برای نجات یک انسان یک پا(مصلحت ناقص)و تماشای خورده شدن او توسّط کوسه نخواهد بود؟به نظر می رسد پاسخ روشن است.

قضاوت حکم عقل در این مثال در واقع بر مبنای یک قاعده کلّی است که مورد قبول و اذعان عقل است؛ همان قاعده ای که مقدمه سوّم استدلال ما را تشکیل می دهد:« هنگامی که تامین و تحصیل یک مصلحت لازم و ضروری در حدّ مطلوب و ایده آل آن میّسر نباشد باید نزدیک ترین مرتبه به حدّ مطلوب را تامین کرد.»

و بحث فعلی ما هم در واقع یکی از مصادیق و نمونه های همین قاعده کلّی است. مصلحت وجود حکومت، یک مصلحت ضروری و غیر قابل چشم پوشی است. حدّ مطلوب و ایده آل این مصلحت ، در حکومت معصوم(ع) تامین می شود. اما در زمانی که عملاً دسترسی به معصوم و حکومت او نداریم و تامین این مصلحت در حدّ مطلوب اوّلی  و ایده آل میّسر نیست آیا باید دست روی دست گذاشت و هیچ اقدامی نکرد؟حکم عقل این است که به بهانه عدم دسترسی به مصلحت ایده آل و مطلوب حکومت، نه می توان از اصل مصلحت وجود حکومت بطور کلّی صرف نظر کرد و نه می توان همه حکومت ها را علی رغم مراتب مختلف آنها یکسان دانست و رای به جواز حاکمیت هر یک از آنها بطور مساوی داد بلکه حتماً باید بدنبال نزدیک ترین حکومت به حکومت معصوم و نزدیک ترین مصلحت به مصلحت ایده آل باشیم.

وامّا در توضیح مقدمه چهارم و در واقع آخرین مقدمه این استدلال باید بگوییم آن چه که موجب تامین بالاترین مرتبه مصلحت حکومت در حکومت معصوم می شود همه ویژگی های وی اعّم از رفتاری، اخلاقی ، علمی، جسمی وظاهری، روحی و روانی، خانوادگی و… نیست بلکه آن چه در این زمینه دخالت اساسی دارد یکی آگاهی کامل و همه جانبه او به اسلام و احکام اسلامی است که بر اساس آن می تواند جامعه را در مسیر صحیح اسلام و ارزش های اسلامی هدایت کند و دوّم مصونیت صددرصد او از هر گونه فساد و لغزش و گناه و منفعت طلبی و… است و بالاخره بصیرت و درک جامع و کامل، و مهارتی است که در مورد شرایط اجتماعی و تدبیر امور مربوط به جامعه دارد. بنابراین، وقتی در مقدمه سّوم می گوییم باید به دنبال نزدیک ترین حکومت به حکومت معصوم(ع) باشیم، این حکومت حکومتی است که در راس آن شخصی قرار داشته باشد که از نظر این سه ویژگی در مجموع بهترین و بالاترین فرد در جامعه باشد. وچون در میان این سه ویژگی ، یکی از آنها آگاهی و شناخت نسبت به احکام اسلامی است قطعاً این فرد باید فقیه باشد زیرا کسی که بتواند از روی تحقیق بگوید احکام اسلام چیست و کدام است همان فقیه است.

البته فقاهت به تنهایی کافی نیست و برخورداری از ویژگی دیگر یعنی تقوا و کارآیی در مقام مدیریت جامعه نیز لازم است.

بنابراین بر اساس این مقدّمات که صحّت هریک از آنها را جداگانه بررسی کردیم نتیجه منطقی و قطعی این است که در زمانی که دسترسی به معصوم(ع) و حکومت او نداریم حتماً باید به سراغ فقیه جامع الشرایط برویم و اوست که حقّ حاکمیت دارد و با وجود چنین کسی در میان جامعه، حکومت و حاکمیت دیگران مجاز و مشروع نیست.

 

دلیل عقلی دوّم: این دلیل نیز از مقدمات ذیل تشکیل می شود:

۱٫ ولایت بر اموال و اغراض و نفوسی مردم، از شئون ربوبیت الهی است و تنها با نصب و اذن خدای متعال مشروعیت می یابد.

۲٫ این قدرت قانونی و حق تصرف در اغراض و نفوسی مردم، از جانب خدای متعال به پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) داده شده است.

۳٫ در زمانی که مردم از وجود رهبر معصوم محروم اند یا باید خداوند متعال از اجرای احکام اجتماعی اسلام صرف نظر کرده باشد یا اجازه اجرای آن را به کسی که از دیگران است داده باشد.

۴٫ امّا این که خداوند در زمان عدم دسترسی جامعه به رهبر معصوم، از اجرای احکام اجتماعی اسلام صرف نظر کرده باشد مستلزم ترجیح مرجوح و نقض غرض و خلاف حکمت است؛ بنابراین فرض دوّم ثابت می شود که ما به حکم قطعیِ عقل کشف می کنیم اجازه اجرای احکام اجتماعی اسلام توسّط کسی که اصلاح از دیگران است داده شده است.

۵٫ فقیه جامع الشرایط ، یعنی فقیهی که از دو ویژگی تقوا و کارآیی در مقام مدیریت جامعه و تامین مصالح آن برخوردار باشد صلاحیتش از دیگران برای این امر بیش تر است.

پس: فقیه جامع الشرایط همان فرد اصلحی است که در زمانی که مردم از وجود رهبر معصوم محروم اند از طرف خدای متعال و اولیای معصوم(ع) اجازه اجرای احکام اجتماعی اسلام به او داده شده است.

اکنون به توضیح این دلیل و مقدّمات آن می پردازیم:

مقدمه اول، از آن جا که خداوند ، آفریننده و مالک همه هستی و از جمله انسان هاست و از طرفی هم به حکم کلّی عقل ، تصرف در ملک دیگران و بدون اجازه آنان کاری ناپسند و ظالمانه است بنابراین حقّ تصّرف در انسان و متعلّقات او اولاّ و بالذّات در اختیار خداوند است و در مرتبه بعد می تواند این حق از طرف خداوند به افراد و انسان های دیگری داده شود.

مقدمه دوّم بر اساس اعتقاد همه مسلمانان، حقّ تصّرف در اموال و اعراض و نفوس مردم از طرف خداوند به پیامبر اکرم(ص) داده شده است. همچنین شیعیان معتقدند این حق بعد از پیامبر به داوزده نفر دیگر که از و یژگی عصمت برخوردارند نیز داده شده است.

مقدمه سوّم و چهارم، در واقع پاسخ به این سوال است که در زمانی مثل زمان ما مردم به پیامبر و امام معصوم دسترسی نداشتند تکلیف چیست؟آیا علی رغم وجود احکام اجتماعی فراوان در اسلام ،که اجرای آنها مستلزم داشتن تشکیلات حکومتی و قدرتی سیاسی است، خداوند متعال از این احکام صرف نظر کرده و آنها را به کنار می نهد و تنها به احکام فردی اسلام و اجرای آنها بسنده می کند یا همچنان بر اجرای احکام اجتماعی اسلام تاکید دارد؟به عبارت دیگر، در زمان عدم حضور معصوم در جامعه، عقلاً دو فرض اجتماعی اسلام تعلّق می گیرد یا تعلّق نمی گیرد. اکنون صحّت و سقم هر یک از این دو گزینه رابررسی می کنیم.

اگر بگوییم در زمان عدم حضور معصوم(ع) غرض خداوند به اجرای احکام اجتماعی اسلام تعلق نگرفته و خداوند از آنها دست بر می دارد و آنها را تعطیل می کند و تنها به احکام فردی اسلام از قبیل نماز و روزه و حج و طهارت و نجاست اکتفا می کند لازمه این فرض غرض و خلاف حکمت و ترجیح مرجوح از جانب خداوند است که محال است. توضیح این که:

اصولاً ما معتقدیم برقراری تشکیلاتی بنام دستگاه نبّوت و فرستادن پیامبران و شرایع آسمانی بر این اساس بر این بوده که خدای متعال، این جهان و از جمله انسان را بیهوده و عبث نیافریده بلکه غرضش به کمال رساندن هر موجودی به تناسب و فراخور ظرفیت وجودی آن موجود بوده است.

انسان هم از این قاعده مستثنی نیست و برای رسیدن به کمال انسانی خلق شده است. اما از آنجا که عقل به تنهایی برای شناسایی کمال نهایی انسان و حدود و شعور و مسیر دقیق آن کافی نبوده لذا خداوند متعال با فرستادن پیامبران و ابلاغ احکام و دستوراتی در قالب دین، راه کمال رابه انسان نشان داده و او را راهنمایی کرده است و تمامی دستورات و احکامی که در دین آمده است به نوعی در  کمال رسیدن انسان تاثیر دارد. بنابراین، دین در واقع همان برنامه ای است که برای به کمال رسیدن انسان ها ارائه شده است. با چنین تحلیلی، اکنون اگر فرض کنیم که خدای متعال بخش زیادی از احکام اسلام را تعطیل کرده و از آنها دست برداشته است این بدان معناست که خداوند غرض خود را که به کمال رسیدن انسان بوده نقض کرده باشد زیرا آن چه که سعادت انسان را تامین می کند و او را به کمالی که در خور و متناسب با ظرفیت وجودی اوست می رساند مجموعه احکام  و دستورات دین است نه فقط بخشی از آن؛ و به همین دلیل هم، ایمان و عمل به بخشی از تعالیم دین و نپذیرفتن و انکار بخش دیگر آن، بشدّت در قرآن نفی شده است:

 أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ ۚ فَمَا جَزَاءُ مَن یَفْعَلُ ذَٰلِکَ مِنکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ۖ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَىٰ أَشَدِّ الْعَذَابِ ۗ وَمَا اللَّـهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(بقره/۸۵)

آیا پس به برخی از کتاب ایمان می آورید و به برخی کفر می ورزید؟پس پاداش هرکس از شما که چنین کند نیست مگر ذلّت و خواری در زندگی دنیا و در قیامت به سخت ترین عذاب دچار خواهد شد.

  و اصولاً اگر احکام اجتماعی اسلام هیچ تاثیری در سعادت و کمال انسان نداشت از ابتدا وضع نمی شد. بنابراین، تاثیر این دسته از احکام در سعادت و کمال انسان قطعی است و با این حساب بدیهی است که تعطیل آنها مخلّ به کمال و سعادت انسان و خلاف حکمت است و از خداوند حکیم علی الاطلاق محال است.

همچنین، همان طور که در توضیح یکی از مقدمات دلیل اوّل عقلی گفتیم بنا به حکم عقل، هنگامی که تحصیل و تامین یک مصلحت  لازم و ضروری در حدّ اعلا و کامل، واجب و لازم می شود و به بهانه عدم امکان تحصیل مصلحت کامل، نه می توان به کلّی از آن مصلحت چشم پوشید و نه می توان علی رغم امکان نیل به مراتب بالاتر، به مراتب پایین تر از آن اکتفا نمود. اکنون با توجّه به این قاعده می گوییم لازمه اجرای احکام اجتماعی اسلام، تشکیل حکومت است که مصلحت و مرتبه کامل آن در حکومت معصوم(ع) تامین می شود امّا در صورت دسترسی نداشتن به معصوم و عدم حضور وی در بین مردم و جامعه، امر دایر است بین این که: الف) با اجازه اجرای این احکام به فردی که اصلح از دیگران است، بالاترین مرتبه مصالح حاصل از اجرای این احکام بعد از حکومت معصوم(ع) را تحصیل و تامین کنیم؛ ب) علی رغم امکان به مصالح مراتب بالاتر، حکم کنیم که تمام مراتب مصلحت یکسان اند و تامین مراتب بالاتر لازم نیست؛ ج) علی رغم امکان وصول به بعض مراتب حاصل از اجرای احکام اجتماعی اسلام، به کلّی از این مصلحت صرف نظر کرده و آنها را تعطیل نماییم. روشن است که میان این سه گزینه، گزینه اول راجح و گزینه دوم و سوّم مرجوح هستند و ترجیح مرجوح بر راجح، عقلاً قبیح و از شخص حکیم محال است.

با این بیان، مقدمه سوّم و چهارم نیز برهانی شد و تا اینجا ثابت شد که به حکم عقلی کشف می کنیم که در زمان عدم دسترسی مردم جامعه به معصوم(ع)، اجازه اجرای احکام اجتماعی اسلام توسط کسی که اصلح از دیگران است داده شده است و در غیر این صورت، نقض غرض و خلاف حکمت و ترجیح مرجوح از ناحیه خدای متعال خواهد بود.

اکنون پس از آنکه تا اینجا ثابت شد اجازه اجرای احکام اسلام در صورت عدم حضور معصوم(ع)به فردی که اصلاح از دیگران است داده شده طبعاً این سوال پیش می آید که این فرد اصلح کیست و چه ویژگی هایی باعث می شود که یک فرد برای این منصب اصلح از دیگران باش؟پاسخ این سوال را نیز در توضیح مقدمه چهارم از دلیل اوّل عقلی روشن ساختیم و گفتیم از میان همه خصوصیات و صفات معصوم(ع)آن چه که باعث می شود حکومت وی کاملترین حکومت باشد،در واقع سه ویژگی عصمت،علم وآگاهی کامل به احکام و قوانین اسلام، و درک و شناخت وی نسبت به شرایط و مسائل اجتماعی و کار آمدی اش در تدبیر آنها می باشد. بنابراین کسی که در مجموع این سه صفت، شباهت و نزدیکی بیش تری به امام معصوم(ع) داشته باشد اصلح از دیگران است؛

 و این فرد نیست جز فقیه اسلام شناس باتقوای که کارآمدی لازم را نیز برای تدبیر امور مردم و جامعه داشته باشد.

اکنون با اثبات این مقّدمات نتیجه می گیریم که فقیه جامع الشرایط، همان فرد اصلحی است که در زمانی که مردم از وجود رهبر معصوم در میان جامعه محروم اند از طرف خداوند و اولیای معصوم اجازه اجرای احکام اجتماعی اسلام به او داده شده است.

 ب: ادلّه نقلی

۱٫ روایتی که در بین فقهاء به«توقیع شریف» مشهور است. این توقیع را عالم بزرگ و کم نظیر شیعه، مرحوم شیخ صدوق در کتاب اکمال الدین خود آورده است. این توقیع در واقع پاسخی است که حضرت ولی عصر امام زمان(عج) در جواب نامه اسحاق بن یعقوب مرقوم داشته اند. اسحاق بن یعقوب در این نامه سوالاتی را به محضر شریف آن حضرت ارسال داشته که از جمله آنها این است که در مورد«حوادث واقعه» که در زمان غیبت پیش خواهد آمد وظیفه ما چیست؟آن حضرت در این باره می فرمایند:

وَ اَمَّا الحَوادِثُ الوَاقِعَهِ فَارجِعُوا فِیهَا اِلَی رُواة حَدِیثِنَا فَاِنَّهُم حُجَّتِی عَلَیکُم وَ انَا حُجَّة اللهِ عَلَیهِم

و امّا رخدادهایی که پیش آید پس به راویان حدیث ما مراجعه کنید زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم.(کمال الدین، ج۱،ص۴۸۳)

اگر منظور از«حوادث واقعه» و «رواه حدیث» در این توقیع معلوم گردد آن گاه دلالت آن بر مدّعای ما که اثبات ولایت فقیه است روشن خواهد شد.

در مورد توضیح مراد از «حوادث واقعه» که در متن توقیع شریف آمده باید بگوییم بسیار بعید است که منظور اسحاق بن یعقوب از آن، احکام شرعی و همین مسائلی که امروز معمولاً در رساله های علمیه نوشته می شود بوده باشد زیرا اوّلاً برای شیعیان معلوم بوده که در این گونه مسائل باید به علمای دین وکسانی که با اخبار و روایات ائمه و پیامبر(ص)آشنایی دارند مراجعه کنند و نیازی به سوال نداشته است. همان گونه که در زمان حضور خود ائمه(ع) به علّت مشکلاتی نظیر دوری مسافت و امثال آنها که وجود داشته امامان شیعه مردم را در مورد مسائل شرعی به افرادی نظیر یونس بن عبدالرحمن، زکریا بن آدم و امثال آنان ارجاع می دادند. همچنین نوّاب اربعه در زمان غیبت صغرای امام زمان(عج) (که هر چهار نفر آنان از فقها و علمای دین بوده اند) گواه روشنی بر این مطلب است؛ و خلاصه این مساله برای شیعه چیز تازه ای نبوده است. و ثانیاً اگر منظور اسحاق بن یعقوب از حوادث واقعه، احکام شرعی بود قاعدتاً باید تعبیراتی نظیر این که«وظیفه ما در مورد حلال و حرام چیست؟» و یا«در مورد احکام الله چه تکلیفی داریم؟» و مانند آنها را بکار می برد که تعبیر شایع و رایجی بوده و در سایر روایات هم بسیار بکار رفته است و به هر حال،تعبیر«حوادث واقعه» در مورد احکام شرعی به هیچ وجه معمول و متداول نبوده است. و ثالثاً اصولاً دلالت الفاظ، تابع وضع آنهاست و کلمه «حوادث واقعه» به هیچ وجه از نظر لغت و دلالت وضعی به معنای احکام شرعی نیست بلکه معنای بسیار وسیع تری دارد که حتماً شامل مسائل و مشکلات و رخدادهای اجتماعی نیز می شود.بنابراین، سوال اسحاق بن یقعوب از محضر حضرت ولی عصر(عج) در واقع این است که مورد مسائل و مشکلات اجتماعی جامعه اسلامی که در زمان غیبت شما پیش می آید وظیفه ما چیست و به چه مرجعی باید مراجعه کنیم؟و آن حضرت در جواب مرقوم فرموده اند که در این مورد به «راویان حدیث ما» مراجعه کنید. اکنون ببینیم مراد از راویان حدیث» چه کسانی هستند.

ممکن است کسی بگوید منظور از «راویان حدیث» هر کسی است که مثلاً کتاب اصول کافی یا وسائل الشیعه یا هر کتاب روایتی دیگر را بر دارد و احادیث و روایات آن را برای مردم بخواند و نقل کند. امّا با  اندکی دقّت و توّجه معلوم  می گردد که این تصوّر درست نیست. زیرا کسی که در زمان ما می خواهد از قول پیامبر(ص) یا امام صادق و سایر ائمه(ع) حدیث و روایتی را نقل کند باید به طریقی احراز کرده باشد که این حدیث واقعاً از پیامبر یا امام صادق یا امام دیگر علیهم السلام است،و در غیر این صورت حق ندارد و نمی تواند بگوید امام صادق علیه السلام  چنین فرموده و اگر در حالی که آن حدیث و روایت به هیچ طریق معتبری برایش ثابت نشده معهذا آن را به امام صادق و یا سایر ائمه و معصومین(ع) نسبت دهد از مصادیق کذب و افترای بر پیامبر و امامان خواهد بود که گناهی بزرگ است. به عبارت دقیق تر، اگر کسی بخواهد حدیثی را از پیامبر یا امامی نقل کند حتماً باید بتواند بر اساس یک حجّت و دلیل شرعی معتبر آن را به امام معصوم نسبت دهد. و واضح است که این گونه نقل حدیث کردن نیاز به تخصّص دارد و تخصّص آن هم مربوط به علم پزشکی یا مهندسی یا کامپیوتر و سایر علوم نیست بلکه مربوط به علم فقه است و«فقیه» کسی است که چنین تخصّصی برخوردار است.بنابراین، مقصود از«راویان حدیث» در واقع همان فقها وعلمای دین هستند.

با توجّه به توضیحی که درباره دو واژه«حوادث واقعه» و «رواه حدیث» دادیم اکنون معنای توقیع شریف این می شود که امام زمان(عج) فرموده اند «درباره مسائل و مشکلات و رخدادهای اجتماعی که در زمان غیبت من در جامعه اسلامی پیش می آید به فقها و علمای دین مراجعه کنید زیرا آنان حجّت من برشمایند و من حجّت خدا بر آنان هستم.» و دلالت چنین جمله ای بر ولایت فقیه در زمان غیبت بسیار روشن و واضح است.

۲٫ روایت دیگری که می توان در اثبات ولایت فقیه به آن استناد کرد حدیثی است که به مقبوله عمربن حنظله مشهور است و در این حدیث، امام صادق(ع) در بیان تکلیف مردم در حلّ اختلافات و رجوع به یک مرجع صلاحیت دار که حاکم بر مسلمین باشد چنین می فرماید:

«…مَن کَانَ مِنکُم قَد رَوَی حِدَیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلاَلِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ اَحکَامَنَا فَلیَرضَوا بَهَ حَکَماً فَاِنّیَّ قد جَعَلُتهُ عَلَیکُم حَاکِماً فَِاذاَ حَکَمَ بِحُکمِنَا فَلَم یَقبَلهَ مِنهُ فَاِنَّماَ اِستَخَفَّ بِحُکمِ اللهِ وَ عَلَینَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَینَا کَالرَّادِّ عَلَی اللهِ وَ هُوَ عَلَی حَدِّ الشِّرکِ بِاللهِ»(اصول کافی، ج۱، ص۶۷؛ وسایل الشیعه ،ج۱۸،ص۹۸)

…هر کس از شما که راوی حدیث ما باشد و در حلال و حرام ما بنگرد و صاحب نظر باشد و احکام ما را بشناسد او را به عنوان داور بپذیرید همانا من او را حاکم بر شما قرار دادم. پس هرگاه حکمی کرد و از او قبول نکردند، حکم خدا را سبک شمرده اند و ما را رد کرده اند و آن کس که ما را رد کند خدا را رد کرده و ردکردن خدا در حدّ شرک به خدای متعال است.

بدیهی است که عبارت«قَد رَوَی حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلالَنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ اَحکاَمَناَ» در این حدیث جز بر شخصی که فقیه و مجتهد در احکام و مسائل دین باشد قابل تطبیق نیست و قطعاً منظور امام(ع) فقها و علمای دین هستند که آن حضرت ایشان را به عنوان حاکم بر مردم معرّفی کرده و حکم امام معصوم(ع) واجب و الزامی است.بنابراین، اطاعت حکم فقیه نیز واجب و الزامی است و همانگونه که  امام(ع) فرموده، رد کردن و قبول نکردن حاکمیت و حکم فقیه به منزله پذیرفتن حاکمیت امام معصوم(ع) واستخفاف به حکم ایشان است که آن نیز گناهی است بزرگ و نابخشودنی؛ زیرا که نپذیرفتن حکم امام معصوم(ع) عیناً رد کردن و نپذیرفتن حاکمیت تشریعی خدای متعال که در روایت گناه، آن در حّد شرک به خداوند دانسته شده و قرآن کریم درباره شرک می فرماید:

 اِنَّ الشِّرکَ لَظُلمُ عَظِیمُ(لقمان/۱۳)

همانا شرک، ستمی بس بزرگ است.

اِنّ اللهَ لاَ یَغفِرُ اَن یَشرَکَ بِهِ یَغفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لَمِن یَشَاءَ(نساء/۴۸)

همانا خداوند این را که به او شرک ورزیده شود نمی آمرزد و پایین تر از این حد را برای هرکس که بخواهد می آمرزد.

بنابراین بر اساس این روایت شریف، سرپیچی از حاکمیت فقیه و نپذیرفتن حکم او ستمی است بس بزرگ و گناهی است که خداوند آن را نمی بخشد.

اشکالی که معمولاً در استدلال به این روایت مطرح می شود این است که گفته می شود این روایت در پاسخ به یک سوال صادر شده که راوی از بنابراین اگر هم این روایت را قبول کنیم و در سند آن مناقشه و اشکال نکنیم، این روایت فقط حق حاکمیت و دخالت در امور قضایی را برای فقیه اثبات می نماید و بیش تر از این دلالتی ندارد.

امّا در پاسخ به این اشکال می توان گفت که اوّلاً درست است که سوال راوی از مورد خاص(مساله قضاوت)بوده امّا در فقه مشهور است که می گویند همه جا این طور نیست که خصوصیت سوال باعث شود که پاسخ فقط اختصاص به همان مورد و محدوده داشته باشد و موارد دیگر را شامل نشود بلکه ممکن است گرچه از یک مورد خاص سوال شده امّا پاسخی که داده شده عام و کلّی باشد. مثلاً در باب نماز، روایات فراوانی داریم که راوی سوال می کند مردی در حال نماز خواندن است و چنین و چنان می شود و… در مورد این روایات هیچ فقیهی نگفته و نمی گوید پاسخی که امام معصوم(ع) در جواب این قبیل سوالات داده فقط حکم مرد نمازگزار را بیان می کند و اگر همین مساله عیناً برای نماز گزاری پیش بیاید دیگر حکم آن از این روایت استفاده نمی شود و باید روایت دیگری پیدا کنیم.

بلکه برخورد فقها با این قبیل روایات این گونه است که با این که در این قبیل روایات از مورد خاص، یعنی مرد نمازگزار، سوال شده امّا حکمی را که حضرت در پاسخ فرموده مربوط به هر نمازگزاری اعمَ از زن و مرد می دانند.

و ثانیاً در مقبوله عمرو بن حنظله فرموده چنین کسی را(رَوَی حَِدیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلاَلِنَا وَ حَرَاَمِنَا وَ عَرَفَ اَحکَامَنَا)بر شما حاکم قرار دادم و نفرموده او را قاضی بر شما قرار دادم و بین این که بفرماید«جعلته علیکم حاکما» تا این که بفرماید«جعلته علیکم قاضیاً» تفاوت وجود دارد و عمومیت و اطلاق واژه«حاکم» همه موارد حکومت و حاکمیت را شامل می شود.

به هر حال با توجّه به ادلّه عقلی و نقلی که نمونه ای از آن ها ذکر گردید به نظر ما تردیدی در این مساله وجود ندارد که در زمان غیبت امام معصوم(ع) تنها فقیه جامع الشرایط است که از طرف خدای متعال و امام معصوم(ع) حق حکومت و حاکمیت برای او جعل شده و اذن اِعمال حاکمیت به او داده شده است و هر حکومتی که فقیه در راس آن نباشد و امور آن با نظر و اذن او اداره نشود هر چه و هر که باشد حکومت طاغوت است و کمک کردن به آن نیز گناه حرام است.

همان گونه که اگر در زمانی فقیه جامع الشرایطی بسط ید پیدا کرد و شرایط برای او فراهم شد وتشکیل حکومت داد و به حکم ادله ای که گفتیم،اطاعت او واجب و تخلف از حکومت و حاکمیت او حرام است زیرا امام(ع) فرموده فهو حجِتی علیکم: پس او حجت من بر شماست. و یا فرمود فاذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فانما استخفّ بحکم الله و علینا ردّ: پس هرگاه حکمی کرد و از او نپذیرفتند، حکم خدا را سبک شمرده اند و ما را رد کرده اند. نظیر این که اگر در زمان حکومت امیر المومنین(ع) آن حضرت شخصی را برای حکومت یک منطقه منصوب می کرد اطاعت او واجب بود و مخالفت با او مخالفت با امیرالمومنین(ع) محسوب می شد و مثلاً اگر آن حضرت مالک اشتر را برای حکومت مصر فرستاد کسی حقّ مخالفت با فرمان مالک را نداشت و نمی توانست بگوید با این که می دانم علی(ع) مالک را تعیین کرده و به او فرمان حکومت داده اما بالاخره

چون مثلاً مالک معصوم نیست و خود علی نیست پس اطاعت از مالک اشتر لزومی ندارد و با این که مالک در محدوده حکومت خود دستوری داده و قانونی وضع کرده من مخالفت می کنم و هیچ اشکال شرعی هم ندارد . بدیهی است که چنین استدلال و سخنی باطل و غلط است و مخالفت با مالک اشتری که از جانب علی برای حکومت نصب شده قطعاً جایز نیست. مفاد ادلّه ای هم که ذکر گردید دقیقاً همین است که فقیه در این زمان نماینده و منسوب از طرف خدا و امام زمان(ع) است و همان گونه که خود امام(ع) نیز فرمود مخالفت با او شرعاً جایز نیست.

* درباره سند و دلالت این روایات بحث های فراوانی انجام گرفته که در این جا مجال اشاره به آنها نیست و باید به کتاب ها و رساله های مفصّل و تخصّصی این موضوع مراجعه کرد در میان این روایات، مقبوله عمر بن حنظله و مشهوره ابو خدیجه و توقیع شریف که در پاسخ اسحاق بن یعقوب صادر شده بهتر قابل استناد است و به نظر ما تشکیک در سند چنین روایاتی که از شهرت روایی و فتوایی برخوردارید، روا نیست.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»    

منابع

۱٫ نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه/آیت الله مصباح یزدی

۲٫حکومت اسلامی و ولایت فقیه/آیت الله مصباح یزدی

۳٫دین و زندگی۳



برچسب‌ها: ولایت فقیه, ولایت مطلقه فقیه, رهبری, آقا, مقام معظم رهبری, امام خمینی, امام, ادله عقلی و نقلی, اثبات ولایت,
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 آبان 1392 توسط مالک اشتر

براهین اثبات ولایت فقیه از منظر بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره)

http://zarei2khosro.persiangig.com/image/552331_10151137635137228_1648978053_n_0.jpg

 

براهین اثبات ولایت فقیه از منظر بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره)

نویسنده: علی ابوالعلی اقدسی مدرس دانشگاه

مقدمه:

از نگاه امام خمینی (ره) اصل ولایت فقیه از موضوعات بدیهی است یعنی از موضوعاتی است که تصدیق آنها با تصورشان همراه است و لذا نیاز به ارائه دلیل و برهان ندارند:

به این معنی که هرکس عقاید و احکام اسلام را حتی اجمالا دریافته باشد چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور درآورد ،بی درنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت.(امام خمینی،بی تا، ص ۹). و اگر احتیاج به استدلال پیدا کرده ، علتش اوضاع اجتماعی مسلمانان عموما و حوزه های علمیه خصوصا می باشد.

و بر همین اساس ایشان در تایید موضوع به مبادی دلیل و برهان می پردازد.

از دیدگاه امام براهین و دلایل تایید و اثبات ولایت فقیه به دو بخش عمده براهین وعقلی و ادله ی نقلی تقسیم می گردد. بعضی از شاگردان و پیروان او نیز ضمن توجه به تقسیم فوق، قسم سومی از براهین را که مرکب از عقل و نقل است مطرح کرده و بر دو دسته فوق افزوده اند. و آن را دلیلی دانسته اند که برخی از مبادی و مقدمات آن را نقل و برخی دیگر را عقل تامین نماید.(رجایی تهرانی،۱۳۷۹،ص ۱۲۶ )

همچنین می توان گفت که برخی از این براهین از جهتی دلایل فقهی است و بعضی دیگر دلایل کلامی محسوب می شود. بررسی تفاوت این دو نوع برهان و ارتباط آنها با یکدیگر خود نیازمند پژوهشی دیگر است، اما تذکر این نکته در اینجا مفید است که هرچند هر دلیل عقلی را نمی توان برهان کلامی و یا هر دلیل نقلی را برهان فقهی دانست ولی براهین عقلی اقامه شده در این مبحث رنگ کلامی دارند و با شیوه استدلالی جدلی بیان می شوند و ادله نقلی مطرح شده در حوزه فقه قرار می گیرند و به شیوه حقوقی مورد بحث قرار می گیرند.
امام خمینی ضمن اشاره به هر دو قسم از براهین با توجه به اینکه برهان عقلی را برهان تام دانسته است، از دلیل نقلی به عنوان مؤیدی بر آنچه از عقل به دست می آید استفاده می کند. برای نمونه در کتاب البیع می نویسد:
به تحقیق، لزوم برقراری حکومت برای بسط عدالت و تعلیم و تربیت و رفع ظلم و حفظ مرزها و منع از تجاوز اجانب از واضحترین داوریهای عقل است… و با این همه دلایل شرعی نیز بر این مسأله دلالت می کند. (کتاب البیع، ۱۳۷۹ ، ص ۴۶۲)
نگرش کلی به حکومت اسلامی و طرح نظریه ولایت فقیه و ضرورت آن به عنوان یک ضرورت عقلی در مجموعه های کلامی و فقهی متکلمان و فقیهان برجسته ای چون ملااحمد نراقی، صاحب جواهر و … قبل از طرح این نظریه از سوی امام مطرح شده بود، ولی حضرت امام اهتمام و توجیهی خاص به دلایل عقلی ولایت فقیه داشته اند و جایگاه روشنی به لحاظ عقلی و برهان نظری برای نظریه ولایت فقیه مطرح کردند که مورد توجه گذشتگان نیز بود. در این نظریه ایشان به بررسی جزئی تر و دقیق تر آن پرداخته است و ما در اینجا دلایل و براهین مورد نظر ایشان را در دو بحث کلی براهین عقلی و نقلی مورد بحث قرار می دهیم.

۱- براهین عقلی (برهانی – جدلی)
امام خمینی در بیانی اساسی، تصور ولایت فقیه رابرای تصدیق آن کافی و ضروری می داند. یعنی او با نگرش کلامی ولایت فقیه را از احکام بدیهی عقلی محسوب می نماید. بنابر این می توان گفت ولایت فقیه هم در زمره مطالب بدیهی و ضروری دینی و هم در سطح مطالب نیازمند استدلال – حداقل برای تأیید – قرار دارد یا به عبارت دیگر دلیل عقلی نسبت به مسأله ای ضروری و بدیهی تأییدی بیش نیست و تصور ولایت فقیه خود به خود باعث تصدیق آن می گردد.
او در بیان بداهت مسأله ولایت فقیه می فرمایند:
پس ولایت فقیه بعد از تصور دقیق این حکم مسأله ای نظری که نیازمند به برهان باشد نیست. (همان، ص ۴۶۷) و یا
ولایت فیقه از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق می شود و چندان به برهان احتیاج ندارد. (ولایت فقیه، ص ۹)
البته منظور از بدیهی در اینجا بدیهی کلامی است یعنی پس از تصدیق اصول دین یعنی توحید و معاد، ضرورت نبوت و رسالت مطرح می گردد. ضرورت نبوت خود به خود و بدیهاً ضرورت امامت را به مثابه ادامه نبوت در پی دارد و در اثر پذیرش ضرورت امامت است که می توان به ضرورت ولایت فقیه رسید، پس بدیهی بودن ولایت فقیه به معنای بدیهی بودن رهبری شرعی در جامعه دینی و ناشی از بداهت نبوت و امامت است و این یک مسأله کلامی است و خود برهانی جدلی محسوب می شود نه برهانی فلسفی یا فقهی.
این است که امام در بحث از دلایل و براهین عقلی ولایت فقیه به همان دلایل و براهین نبوت، امامت و ضرورت حکومت و رهبری در جامعه بشری استناد می کند.
برای نمونه می فرماید:
همان دلایلی که لزوم امامت پس از نبوت را اثبات می کند، عیناً لزوم حکومت در دوران غیبت ولی عصر (عج) را در بردارد… و آیا خردمندانه است که بگوییم خداوند حکیم به هرج و مرج میان مسلمین و پریشانی احوال آنها رضا داده است. (کتاب البیع، همان، ص ۴۶۱)
و در تفصیل این بحث ضمن یک نگرش کلی به احکام شرعی سیاسی، اقتصادی، حقوقی، جزایی، نظامی و جز آن می فرماید:
باقی ماندن این احکام مقتضی ضرورت حکومت و ولایتی است که والایی قوانین الهی را حفظ کند و متکفل اجرای آن گردد. از آن گذشته حفظ نظام از واجبات مؤکد است و این واجب جز با وجود والی و حکومت به انجام نخواهد رسید. افزون بر ان حفظ مرزهای مسلمین از تهاجم و حفظ شهرهای مسلمین از غلبه متجاوزان در دیدگاه عقل و شرع واجب است و ترک این امور از جانب حکیم صانع معقول نیست. (همان.)
پس از آن نیز ایشان شرایط والی و حتی اختیارات او را در پرتو دلیل عقلی روشن می سازد و می فرماید:
عقل و نقل با همان متحدند در اینکه والی باید عالم به قوانین (فقیه) و عادل در میان مردم ودر اجرای احکام باشد. بنابراین امر حکومت به عهده فقیه عادل نهاده می شود و هم اوست که صلاحیت ولایت مسلمین را دارد. (همان، ص ۴۶۵)
همان طور که بیان شد پیش از امام خمینی این مسأله مورد توجه بسیاری از فقیهان، بویژه مرحوم احمد نراقی و آیت ا… بروجردی نیز واقع شده است برای نمونه احمد نراقی در این مورد می نویسد:
بی تردید در هر امری از امورات که اینگونه با زندگی انسان آمیخته باشد، بر خداوند رئوف حکیم است که والی و سرپرست و متولی بر آن را معین سازد (استناد به قاعده لطف) و فرض این است که از جانب شارع دلیلی بر نصب « شخص معین » یا بیان « کلی و غیرمعین » و یا نصب گروهی خاص جز شخص فقیه نداریم و این در حالی است که برای فقیه صفات زیبا و فضایل نیکویی وارد شده و این همه برای آنکه وی از طرف شارع مقدس به این مقام منصوب شده باشد کافی است.
بعد از آنکه ثابت شد که باید برای اداره این امور سرپرستی باشد و امکان ندارد که این امور بدونه ولی و حاکم بماند خواهیم گفت: در میان کسانی که امکان دارد ولایت داشته باشند فقیه قدر متیقن است. (نراقی، ۱۳۷۸، ص ۱۸۸)
شاید بتوان تفاوت میان دیدگاه امام و نراقی را در این بیان دانست که امام خمینی حکم عقل و مرحوم نراقی یک نوع نظر عقلایی را مطرح ساخته زیرا امام شرایط والی (فقیه و عادل بودن) را نه از باب قدر متیقن بلکه به حکم عقل می داند، ولی مرحوم نراقی ترجیح فقیه از غیر را از باب قدر متیقن دانسته است و تعیین این مسأله را می توان نوعی تشخیص عقلایی و عرفی دانست، هر چند استدلال امام تأکید بر حکم عقل دارد.
آیت اله بروجردی در بیان خویش نه تنها به دنبال کشف حکم که در پی کشف استدلال کلامی و جدلی از روایات می باشد. یعنی ضرورت حکومت را به مثابه یک مسأله عقلی ولی ضرورت نصب فقیه را براساس حکم عقل از روایات اخذ می کند. ( منتظری، بی تا، صص ۷۲-۷۸٫)
لذا و ابتدا مطرح می سازد در اجتماعی وظایف خاصی است که مربوط به حکومت است و به افراد مربوط نیست، وظیفه تک تک افراد نیست بلکه وظیفه قیم و نماینده اجتماع است و پس از آن این مقدمه را مطرح می کند که اسلام به مسأله حکومت توجه کرده و به دلیل جامعیتش آن را مهمل نگذاشته زیرا دین اسلام دین سیاست و جامعه است و احکام آن منحصر به عبادات نیست و اسلام امور اجتماعی را رها نکرده است. آنگاه می فرماید:
در صدر اول سائس مسلمین پیامبر (ص) و پس از آن ائمه اطهار (ع) و منصوبین آنها بوده اند. پس حتماً زراره و امثال او از امامان (ع) در باره حاکمیت زمان غیبت سؤال کرده اند و ائمه نیز جواب به نصب فقها داده اند، اما آن روایات مفقود شده است و فقط روایت مقبوله و مرفوعه مانده است.
پس از این مقدمات امر بین سه مسأله دایر است: ۱- نصب غیرفقیه ۲- عدم نصب ۳- نصب فقیه. و چون دو امر اول بطلانش واضح است پس حتماً فقیه را نصب کرده اند. (همان.)
به طور کلی دلایل عقلی مورد نظر امام خمینی علاوه بر حکم عقل، قواعد کلی نبوت و امامت، قاعده لطف، اصل عدل و اصل حکمت الهی است. (البیع، همان، ص ۴۶۲)

پس دلایل عقلی عمدتاً عبارتند از:
۱) حکم عقل.
۲) قاعده لطف.
۳) اصل عدل.
۴) اصل حکمت الهی.
۵) ضرورت اجرای قانون اسلام.

مجموعه قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست. برای اینکه قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود، به قوه اجراییه و مجری احتیاج دارد. ( ولایت فقیه، ص ۲۵)
و یا
اجرای احکام الهی جز از رهگذر برپایی حکومت اسلامی امکان پذیر نیست. (البیع ، ص ۴۶۲)

۶) ضرورت اجرای احکام دین و استمرار آن در دوران غیبت امام معصوم (ع)
طبق آیه شریفه احکام اسلام محدود به زمان و مکانی نیست و تا ابد باقی و لازم الاجراست… (ولایت فقیه، ص ۲۶)

بنابراین به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم (ص) و زمان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) لازم بوده یعنی حکومت و دستگاه اجرا و اداره پس از ایشان و در زمان ما لازم است.

۷) اصل غیبت امام عصر (عج) و فقدان مجری و رهبر در جامعه اسلامی
… ممکن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود، و هر که هر کاری خواست بکند؟ هرج و مرج است؟ … ( همان، ص ۲۷٫)

۸) ماهیت و کیفیت قوانین اسلام (احکام حکومتی و انتظامی) مرتبط با مصالح عمومی
ماهیت و کیفیت این قوانین می رساند که برای تکوین یک دولت و برای اداره سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریع گشته است. (همان، ص ۲۸).

۹) ضرورت وحدت در جامعه اسلامی
ما برای اینکه وحدت امت اسلام را تأمین کنیم، برای اینکه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران … آزاد کنیم، راهی نداریم جز اینکه تشکیل حکومت بدهیم. ( همان ، ص ۳۶)

۱۰) لزوم نجات مردم مظلوم و محروم و انقلاب در برابر ستمگران و طاغوتها
علمای اسلام موظفند با انحصارطلبی و استفاده های نامشروع ستمگران مبارزه کنند و نگذارند عده کثیری گرسته و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرامخوار در ناز و نعمت به سر ببرند… (همان، ص ۳۷٫)

۱۱)حفظ نظم جامعه و جلوگیری از بی نظمی و پریشانی امور
… بی نظمی و پریشانی امور مسلمانان نزد خدا و خلق امری نکوهیده و ناپسند است و پر واضح است که این حفظ نظام و سد طریق اختلال جز به استقرار حکومت اسلامی در جامعه تحقق نمی پذیرد.

۱۲) حفظ مرزها
حفظ مرزهای کشور اسلامی و جلوگیری از تسلط تجاوزگران بر آن عقلاً و شرعاً واجب است. (البیع، همان، ص ۴۶۲٫)

۱۳) بسط عدالت و تعلیم و تربیت
لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت … از بهترین اموراست. (همان.)

بنابراین در می یابیم که امام خمینی همان دلایل اثبات حکومت را در اثبات نظریه ولایت فقیه به کار می برد.

۱۴) سایر دلایل نبوت و امامت

۲) دلایل نقلی ولایت فقیه (کتاب و سنت)
یکی از اساسی ترین مستندات مباحث فقهی ادله نقلی است. ادله نقلی در مقابل دلیل عقلی شامل دو دلیل کتاب و سنت است، می توان گفت در مورد برخی از شئون فقیه نظیر قضاوت یا تصرف در برخی از امور حسبیه اجماع محقق است، اما آنچه مورد بحث این مقال است یعنی اثبات منصب ولایت فقیه به مفهوم وسیع مورد نظر حضرت امام، مورد اجماع قرار نگرفته و او نیز به آن تمسک نکرده است.
امام به آیات شریفه قرآنی نیز در موضوع مورد پژوهش استدلال نکرده است. (البته در ذیل تمسک به مقبوله عمر بن حنظله به آیات ۵۷ تا ۵۹ سوره نساء اشاره کرده اند، اما سیاق کلام ایشان در استفاده از مضمون آیات فوق برای فهم بهتر مقبول است و این آیات را دلیل مستقلی برای اثبات ولایت فقیه قرار نداده اند. ) هر چند بعضی دیگر با تمسک به آیه شریفه « ولا رطب ولا یا بس الا فی کتاب مبین » ( انعام (۴): ۵۹) سعی در اثبات وجود دلیل بر ولایت فقیه از قرآن را داشته اند (آذری قمی، ۱۳۷۳، ص ۷۰ به بعد.) اما کمتر فقیهی یافت می شود که از آیات در اثبات اصل ولایت فقیه مدد جسته باشد. استفاده از آیات در نفی بعضی از صفات یا اثبات شرایط ولی امر مطلبی دیگر است.
تنها آیه ای که گاه از سوی برخی مورد تمسک قرار گرفته آیه زیر است: « یا ایها الذین امنوا أطیعوا… و أطیعوالرسول و أولی الامر منکم.» (نساء (۴): ۵۹؛ ولایت فقیه، صص ۹۲-۱۰۰؛ البیع، همان. )
آیه شریفه فوق با تفاسیر مختلفی در باره مفهوم و چیستی « اولی الامر » یعنی والیان امور رو به رو شده است. عموم مفسران شیعه « اولی الامر » را بر حسب روایات مأثوره (سید طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، دارالمکتب الاسلامیه، چاپ سوم، ۱۳۹۷ ق، ۲۰ جلدی، ج ۴، صص ۴۱۳- ۴۱۵٫) و گاه نیز بر حسب قراین آیه شریفه آن را منحصراً به پیشوایان معصوم (ع) پس از پیامبر (ص) تفسیر کرده و اهل سنت نیز به طور عمده آن را طبق بعضی از روایات به هرگونه امیر و حاکم و به صورت مطلق تفسیر نموده اند. (السیوطی، ۱۴۰۴ ق، ص ۱۷۶٫)
در این میان نظر سوم نیز وجود دارد که بیان می کند « اولی الامر » شامل همه حاکمان عادل است و لذا آیه شریفه لزوم تبعیت از فقهای جامع الشرایط را نیز در بر می گیرد. این نظر مورد قبول بعضی از متفکران شیعی معاصر است، ( منتظری، ۱۳۷۰، صص ۴۳۷، ۴۳۸٫)
اما تفسیر اولی داری اغلبیت و ارجحیت است و صحیح تر از دو نظر دیگر می باشد.
بنابراین اجماع نظر عام بین فقها راجع به نظریه ولایت فقیه به مفهوم مورد نظر امام وجود ندارد. از آیات قرآن نیز مستقیماً استنادی در این باره صورت نگرفته؛ بنابر این به طور عمده دلایل نقلی بر روایات و احادیث تمرکز دارد و امام نیز به روایاتی چند تمسک کرده است که در اینجا به آنها اشاره می شود. این روایتها عبارتند از:

مرسله شیخ صدوق (البیع، صص ۳۷، ۴۰٫) در من لایحضره فقیه
این روایت در کتاب البیع، ولایت فقیه (ولایت فقیه، همان، صص ۶۴، ۷۰٫) و رساله الاجتهاد و التقلید آمده است.
قال امیرالمؤمنین (ع) قال رسول ا.. (ص): اللهم ارحم خلفائی. قیل یا رسول ا… (ص) و من خلفائک؟ قال (ص): الذین یأتون من بعدی یروون عنی حدیثی و سنتی. (الحرالعاملی، ،۱۳۷۸ ، ص ۳۷) یعنی امیرمؤمنان حضرت علی (ع) فرمودکه رسول خدا (ص) فرمودند: بار خدایا جانشینان من را مورد رحمت خویش قرار ده. پرسش شد: ای فرستاده خدا جانشینان شما چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که پس از من می آیند و گفتار مرا بازگو می کنند و سنت و روش مرا روایت می نمایند.
استدلال به روایتها نیازمند صحت سند یا سندیت و قوام برهان یا دلالت است. امام خمینی نیز خود گفته که این روایت مرسله است. لذا سلسله سند نقل روایت بر ما روشن نیست و در نتیجه سندیت آن مخدوش است، ولی او با توجه به مستفیضه بودن روایت و ویژگی مرسله های شیخ صدوق که با اسناد قطعی همراه است (یعنی صدوق فرموده است: قال رسول ا… نه اینکه بگوید روی عن رسول ا… ) روایت را از لحاظ سندیت مورد اعتماد دانسته، بویژه که صدوق آن را در دو اثر خود (من لایحضره فقیه، قم: مؤسسه انتشارات اسلامی، ۴ جلدی، ج ۴، چاپ سوم، ۱۴۱۳ ق، ص ۲۰؛ شیخ صدوق، همان، ج ۲، ص ۳۷٫) ذکر نموده است. ایشان همچنین ضمن بررسی متن روایت، مفهوم خلیفه به معنای جانشین را مورد بررسی قرار داده و ظهور آن را در ولایت و حکومت و لااقل قدر متقین مدلول آن را ولایت و حکومت دانسته است.
پس احتمال اینکه مراد از خلیفه فقهای جامع الشرایط نباشد (مثلاً مراد یا معصومان (ع) یا مطلق راویان احادیث و سایر دانشمندان باشد) در نظر امام خمینی مردود است. او برای اثبات استظهار خویش از قراین داخلی روایت استفاده کرده ولی در مورد اینکه اگر خلفا در ولایت و حکومت ظهور نداشته باشند الاقل قدر متیقن آن ولایت و حکومت است توضیح بیشتری نداده است. در نهایت می نویسد:
و اما دلالت حدیث شریف بر « ولایت فقیه » نباید جای تردید باشد، زیرا « خلافت » همان جانشینی در تمام شئون نبوت است؛ و جمله الله ارحم خلفائی دست کم از جملع علیّ خلیفتی ندارد. ( ولایت فقیه، ص ۶۵٫)
ناگفته نماند که یکی از شاگردان ایشان ضمن بحث مستقلی که در این موردکرده است، با اشاره به مناصب سه گانه پیامبر (ص) که عبارت است از:
الف) تبلیغ آیات و احکام الهی و ارشاد مردم.
ب) فصل خصومت و داوری بین مردم.
ج) سرپرستی و ولایت بر مردم و تدبیر امور آنها.
آورده است که اطلاق لفظ خلافت از پیامر مقتضی عموم است نسبت به جمیع شئون سه گانه، اگر نگوییم که منصب سوم قدر متیقن است، چرا که در زمان پیامبر، معهود از لفظ خلافت مفهوم ولایت بوده است. (منتظری، ۱۳۷۰، ، ص ۴۶۳)
بنابراین دلیل شمول مفهوم خلفا نسبت به منصب حکومت و ولایت، نحوه استعمال و تبا در عرفی این مفهوم از اطلاق خلیفه در دوران صدور نص دانسته شده است.

روایت علی بن ابی حمزه بطائنی به نقل از کافی
قال: سمعت اباالحسن موسی بن جعفر علیهاالسلام یقول: اذا مات المؤمن بکت علیه الملائکه و بقاع الارض التی کان یعبدا… علیها و ابواب السماء التی کان یصعد فیها باعماله و ثلم فی الاسلام ثلمه لایسدها شئ لان المؤمنین الفقهاء حصون الاسلام کحصن سورالمدینه لها. (کلینی، همان، ج ۱، ص ۳۸، « کتاب فضل العلم » )
یعنی: از امام کاظم شنیدم که فرمود:
هنگامی که مؤمن از دنیا می رود فرشتگان و مکانهایی از زمین که او در آنها خدای را پرستش کرده است و درهای آسمان که وی به سبب اعمال نیکش در آنها بالا می رفت همگی بر او می گریند و رخنه ای در پیکره اسلام پدید می آید که هیچ چیز آن را پر نمی کند، چرا که فقهای مؤمن دژهای اسلامند، همان گونه دیوارهای شهر دژ مستحکم آن هستند. (همان، ج۱، ص ۳۸٫)
استناد در مورد ولایت فقیه از این روایت در گرو تفسیر و تبیین خاصی است که حاصل نگرش کلی امام خمینی به اسلام و جامعیت آن است. اینکه چگونه و در چه شرایطی شخص حصن اسلام است، متوقف بر آن است که بنیانهای دین اسلام را چه چیزهایی بدانیم. جمله زیر از امام در تفسیر او از اسلام و بیان حقیقت آن استدلال به این روایت را موجه می سازد:
اسلام حکومت است در جمیع شئون آن و احکام شرعی (فرعی) قوانین اسلام هستند و احکام جلوه ای از جلوه های حکومت هستند، بلکه احکام مطلوب بالعرض وسایلی هستند که در جهت اجرای حکومت و بسط عدالت به کار گرفته می شوند. پس اینکه فقیه حصن اسلام است معنایی ندارد مگر اینکه او سرپرست اسلام است. همچنان که پیامبر (ص) و ائمه (ع) سرپرست اسلام بوده اند در جمیع امور حکومتی. (البیع، ج ۲، ص ۴۳۷٫)
حضرت امام با آنکه راوی اصلی یعنی علی بن حمزه را بنا بر قول معروف ضعیف می داند، قائل است که منافاتی میان وثاقت او و عمل به روایاتش نیست. (همان، ص ۴۳۶٫) و در استنباط از روایت نیز می گوید:
اینکه فرموده اند « فقها حصون اسلامند » یعنی مکلفند اسلام را حفظ کنند، و زمینه ای را فراهم آورند (یعنی حکومت تشکیل دهند. ) که بتوانند حافظ اسلام باشند و این از اهم واجبات است. (ولایت فقیه، صص ۶۷ – ۶۸٫)

موثقه سکّونی:
… عن ابی عبدا… علیه السلام: الفقهاء امنا الرسول ما لم یدخلوا فی الدنیا، قیل یا رسول ا… و ما دخولهم فی الدنیا؟ قال اتباع السلطان. فاذا فعلوا ذلک فاحذروهم علی دینکم. (کلینی، همان، ج ۱، ص ۴۶٫)
فقیهان امانت داران رسولان هستند مادام که داخل در دنیا نشده اند. پرستش شد که ورود آنها در دنیا چیست؟ فرمود تبعیت از سلطان اگر چنین کنند در دین خود از آنها بر حذر باشید.
وجه استدلال امام با آنچه در روایت سابق ذکر شد شباهت تام دارد بدین معنا که امانت را در تمام شئون مربوط به پیامبر می داند که روشن ترین شأن آن، رهبری امت و گسترش عدالت در جامعه و انجام همه مقدمات و لوازم و شرایط آن است. (شئون ولی فقیه، ص ۴۴٫ بعلاوه امام این روایت را در تأیید روایت قبلی آورده است. )

توقیع منسوب به حضرت بقیه ا… ، امام زمان (عج)
… و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا (در برخی موارد « احادیثنا » آمده است.) فانهم حجتی علیکم وانا حجت ا… (عاملی، همان، ج ۱۸، ص ۱۰۱٫)
و در باره حوادث واقعه (حوادث روز و مسائل جدید) به راویان حدیث و سنت ما رجوع کنید، به تحقیق که آنان دلیل و حجت من بر شما و من دلیل خداوند هستم.
حضرت امام وجوهی چند در استدلال به متن روایت فوق ذکر کرده اند اما سند آن را معتبر ندانسته و شاید بتوان گفت که آن را به عنوان یکی از ادله معتبر نپذیرفته است. او مطرح می سازد:
ظاهر حدیث دلالت بر آن دارد که فقها در مورد برخی از رویدادها که از قبیل بیان احکام نیست، مرجعیت دارند… ثانیاً … تمام اختیاراتی که برای امام، به عنوان حجت خداوند بر مردمان وجود دارد، عیناً برای فقها، که از جانب امام به عنوان حجت بر مردمان تعیین شده اند، نیز جاری است، بنابر این در دلالت حدیث بر ولایت فقیه تردید نیست، جزء آنکه حدیث از نظر سند ضعیف است. (شئون و اختیارات ولی فقیه، صص ۴۵- ۴۶٫)
امام خمینی دو روایت دیگر در تأیید این روایت و بیان اینکه همه اختیارات امام برا فقها ثابت است آورده است که عبارتند از:

روایت شریح
حضرت علی (ع) به شریح فرمود:
یا شریح قد جلست مجلساً لایجلسه الا نبی او وصی نبی او شقی. (عاملی، همان، ج ۱۸، ص ۶، ح ۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴٫)
یعنی: ای شریح تو بر جایگاهی تکیه زده ای که جز پیامبر یا وصی پیامبر یا انسان نگون بخت کسی دیگر بر آن تکیه نمی زند.
بر اساس دیدگاه امام این روایت بیان می کند که قضاوت از شئون فقیه است و منصب قضا از مناصب فقهای عادل است. « از روایت بر می آید که تصدی منصب قضا با پیغمبر (ص) یا وصی اوست. در اینکه فقهای عادل به حسب تعیین ائمه (ع) منصب قضا (دادرسی) را دارا هستند و منصب قضا از مناصب فقهای عادل است اختلافی نیست… » (ولایت فقیه، ص ۷۵٫) و چون فقیه عادل نه پیامبر است و نه شقی پس وصی است و وصی از تمام اختیارات وصیت کننده برخوردار است. این روایت نیز مرسله می باشد.

حدیث التقواالحکومه
عن ابی عبدا… (ع) قال: اتقوا الحکومه، فان الحکومه انما هی للأمام العالم بالقضاء العادل فی المسلمین، لنب او وصی نبی. (عاملی، همان، ص ۷٫)
امام صادق (ع) فرمود: از تصدی مقام حکومت و داوری بپرهیزید زیرا حکومت، برای پیشوایی است که دانشمند به قضاوت و در میان مسلمانان عادل و دادگر باشد، چنین امری برای پیامبر یا جانشین اوست.
امام خمینی استناد می کند که چون حق قضاوت برای فقیه ثابت است، پس ریاست و حمایت او نیز محرز می باشد. ( شئون و اختیارات ولی فقیه، ص ۴۷، ولایت فقیه، ص ۷۸٫)

مقبوله عمربن حنظله (همان، صص ۴۸- ۵۲؛ همان، صص ۸۸- ۹۲٫)
امام صادق علیه السلام پس از آنکه در جواب پرسش عمربن حنظله رجوع به حاکمان طاغوت را در موارد منازعه در قرض و میراث حرام دانسته اند در جواب این سؤال که شیعیان در این موارد چه کنند، فرموده اند.:
… ینظر ان من کان منکم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا … فلیرضوا به حکماً. فانی قد جعلته علیکم حاکماً … فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما استخفّ بحکم ا… و علینا ردّ و الرّادّ علی ا… و هو علی حدّ الشّرک با… . ( وسائل اشیعه، ج ۱۸، ص ۹۹٫)
یعنی: آن دو اهل نزاع و شکایت به فردی از شما که حدیث ما را روایت می کند و در حلال و حرام ما می نگرد و احکام ما را می شناسد توجه کنند و باید او را به قضاوت داوری بپذیرند، چرا که من چنین فردی را بر شما حاکم قرار دادم. پس اگر به حکم ما قضاوت کرد و از او نپذیرفتند حکم الهی را کوچک شمرده و ما را رد کرده اند و هر کس حکم ما را مردود داند، حکم الهی را مردود دانسته و چنین کسی در حد شرکت به خداست.
این روایت از جهت وجود عمربن حنظله در سلسله سندش ضعیف است ولی امام خمینی نظر دارد که: « این روایت از واضحات است و در سند و دلالتش وسوسه ای نیست. .. » (امام خمینی ، ولایت فقیه، همان، ص ۹۲٫)
در بیان دلالت نیز با مراجعه به آیات ۵۸ و ۵۹ سوره نساء و اینکه منظور از طاغوت، سلاطین جور هستند، مفاد آیه اعم از دادخواهی از قضاوت و زمامداران هر دوست.
به طور کلی حاصل استدلال امام این است که:
قول و گفته سؤال کننده « فتحاکما الی السلطان او الی القضاه » به این جهت که فصل خصومات از وظایف قاضیان است و سایر احکامی که متوقف بر اعمال قوت و قدرت است از شئون والیان ا ست و همچنین کلام (ص) که فرموده است « فانما تحاکم الی الطاغوت » که هم لفظ طاغوت را به کاربرده و هم به آیه شریفه سوره نساء تمسک کرده (در اول روایت ) و اینکه فرموده است: « انی قد جعلته علیکم حاکما » به جای « علیکم قاضیا » همه قرینه است بر اینکه مقصود تعیین مرجع برای جمیع امور مرتبط به والیان است که از جمله آنها نیز قضاوت است. پس مراد زا « حاکم » « قاضی » نیست، بلکه مطلق کسی استکه برای « حکم » و « قرار » به او رجوع می شود. ( ر.ک. ولایت فقیه، صص ۸۹ – ۹۳٫)
در خور ذکر است که حدیث مقبوله که سندش با توجه به مقبوله بودن مورد اعتماد برخی از فقهاست، کاربردهای مختلفی در فقه و اصول داشته است: در تعارض بین دو روایت و شیوه های حل تعارض، فقها در منصب قضاوت فقها یا در مورد قاضی تحکیم بدان استدلال کرده و در مجموع از این روایت شئونی را برای فقها استنباط نموده اند. اما آنچه در استدلال امام دیده می شود، همچنان که در روایات پیشین نیز گذشت، برداشت وسیع تری از مفهوم روایت و تسری آن به شئون حکومتی جامعه است.
امام خمینی همچنین در ذیل این روایت به شبهاتی که مانع برداشت وسیع از روایت می شده پاسخ داده است و ضمن تحلیل از جایگاه طرح و برنامه حکومت می نویسد:
امام صادق علیه السلام با این « نصب ولایت » اساس استواری برای ملّت و مذهب می نهد به طوری که اگر این طرح در جامعه اسلامی منتشر شود و مردم آن را از فقها بشنوند… موجبات بیداری و توجه مردم، خصوصاً جوانان فراهم می آید. پس شاید (بدین وسیله ) موجبات قیام برای تشکیل حکومت فراهم گردد. (کتاب البیع، همان، ص ۴۸۱٫)

روایت ابی خدیجه
… اجعلوا بینکم رجلا قد عرف حلالنا و حرامنا فانی قد جعلته علیکم قاضیاً و ایاکم ان یخاصم بعضکم بعضاً الی السلطان الجائر. (عاملی، همان، ج ۶، ص ۱۰۰٫)
فردی را که بخوبی حلال و حرام ما را می شناسد (برای فصل خصومت و داوری) تعیین کنید، زیرا من او را بر شما داور (قاضی) قرار دادم و مبادا که بعضی از شما علیه برخی دیگر به زمامدار ستمگر برای شکایت مراجعه کند.
هر چند امام خمینی خود مطرح می سازد که بحث مورد نظر در اینجا اختلافات حقوقی و لذا بحث داوری و قضاوت است ولی از بخش پایانی روایت استفاده می کند که در اموری که مربوط به قدرتهای اجرایی است به آنها (ستمگران) مراجعه ننمایید. (ر. ک. ولایت فقیه، ص ۹۳٫) و از دید او منظور از سلطان جائر همه حکومت کنندگان غیراسلامی اعم از قاضیان، قانونگذاران و مجریان همین سه نهاد اصل حکومت است، لذا این روایت نیز مؤید روایت پیشین است.

صحیحه قداح و روایت ابوالبختری
عن ابی عبدا.. (ع) قال: قال رسول ا… (ص): … ان العلما ورثه الانبیاء و ان الانبیاء لم یورثوا دیناراً ولا درهماً ولکن ورثواالعلم : فمن أخذ بحظ وافر. (کلینی، همان، ص ۲۴، ۳۲٫)
عالمان وارثان پیامبران هستند. به درستی که انبیاء درم و دینار از خود به ارث نمی گذارند ولکن ارث آنان « علم » است. پس هر کس از ان (علم) بهره گیرد، بهره فراوان برده است.
در سندیت روایت امام خمینی، همه رجال حدیث را ثقه می داند جز ابوالبختری که او را ضعیف می داند. (تفاوتی چند در دو نقل از این روایت وجود دارد. منتهی عبارت « ان العلماء ورثه الانبیاء » در هر دو یک یاست. ر. ک. ولایت فقیه، صص ۹۷- ۹۹٫)
او همچنین در وجه استدلال بر این دو روایت می فرماید:
مقتضی اینکه فقها وارثان انبیاء هستند- و از جمله انبیا، پیامبر خاتم است و انبیای دیگری که ولایت عامه داشته اند – انتقال هر آنچه برای آنان بوده به فقها است مگر اینکه ثابت شود انتقال ممکن نیست. و شبهه ای نیست که سلطنت قابل انتقال است. (کتاب البیع، همان، صص ۴۸۲- ۴۸۳٫)
پس از آن نیز اشکالات دلالتی حدیث را مورد نقد و بررسی قرار داده است. او منظور از علما را نه امامان معصوم که علمای امت می داند و وراثت را نیز در تمام شئون پیامبران دانسته و اینکه ذکر شده آنها دینار و درهم بجای نمی گذارند.
کنایه از این است که آنان با اینکه ولی امر بوده و حکومت بر مردم دارند رجال الهی هستند، افرادی مادی نیستند تا در پی جمع آوری زخارف دنیوی باشند. (ولایت فقیه، ص ۱۰۳٫)
در ادامه ادله روایی امام خمینی به ذکر روایاتی پرداخته است که در دیدگاه او دارای سند تمام و کمال نبوده و فقط به عنوان مؤید مطلب ذکر شده اند. (کتاب البیع، همان، ص ۴۸۶ به بعد؛ ولایت فقیه، صص ۱۳۳- ۱۳۸٫ )

روایت منزله الفقیه از کتاب فقه الرضا
منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الانبیاء من بنی اسرائیل. (امام علی بن موسی الرضا (ع) (منسوب به )، فقه الرضا، مشهد: کنگره جهانی امام رضا (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۶ ق، ص ۳۳۷؛ علامه مجلسی، همان، ج ۷۸، ص ۳۴۶٫)
منزلت و جایگاه فقیه در این زمان، همچون جایگاه منزلت پیامبران بنی اسرائیل است.

روایت علما و امتی از کتاب جامع الاخبار
عن النبی (ص) انه قال: افتخر یوم القیامه بعلماء امتی فاقول: علماء امتی کسائر انبیاء قبلی. (شعیری، ۱۳۶۳، ص ۷٫)
پیامبر (ص) فرمود: من در روز قیامت به دانشمندان امت خود مباهات می کنم و می گویم: دانشمندان امت من همچون پیامبران پیش از من هستند.

روایت حکام از غررالحکم و دررالحکم از حضرت علی (ع)
العلماء حکام علی الناس. (آمدی، غرراحکم و دررالحکم، قم: انتشارات دفتر تبلیغات، یک جلدی، ۱۳۶۶، ص ۴۷٫) یعنی دانشمندان رهبران مردم هستند.
در مورد روایت می گوید:
این روایت هم اگر سندش معتبر بود، دلالتش واضح و یکی از مؤیدات است. (ولایت فقیه، ص ۱۰۶)

روایت مجاری الامور از تحف العقول از امام حسین (ع)
مجاری الامور و الاحکام علی ایدالعلماء بالملیه الامناء علی حلاله و حرامه … . (حرانی، ۱۳۹۸ ق، ص ۲۴۲)
یعنی جریان امور و احکام به دست دانشمندان الهی است که به حلال و حرام خدا امین هستند.
این حدیث را مرسل دانسته ولی می گوید صاحب وسائل الشیعه بر آن اعتماد ندارد بعلاوه متن حدیث نیز مطابق مبانی عقلی و عرفی می داند. (شئون و اختیارات ولی فقیه، ص ۶۲٫) این روایت بخشی از منطق امام حسین (ع) است که از نظر امام خمینی.
دو مطلب مهم به دست می آید: یکی « ولایت فقیه » و دیگری اینکه فقها باید با جهاد خود و … حکام جائر را رسوا و متزلزل و مردم را بیدار گردانند تا نهضت عمومی مسلمانان بیدار، حکومت جائر را سرنگون و حکومت اسلامی را برقرار سازد. (ولایت فقیه، صص. ۱۰۷)

۴- تحلیلی بر روایات مورد استناد امام خمینی
روایاتی که مورد تمسک امام واقع و در مباحث دیگران نیز به کرات مورد ذکر و نقد و بررسی قرار گرفته است. به عنوان نمونه این روایات و روایات دیگری افزون بر آن در عوائدالایام نراقی به طور مجمل آمده است.
در اوایل فصل مربوط به ولایت فقیه در بخش اول وی روایات مربوط به مقام علما و فقهای اسلامی را بیان داشته است. تمام روایاتی که امام خمینی به عنوان دلیل نقل کرده اند در میان ۱۹ روایتی که مرحوم نراقی نقل کرده است وجود دارد. ( نراقی، ، ۱۳۶۳، صص ۱۸۷- ۱۸۸٫) شیخ انصاری نیز در کتاب المکاسب غالب این روایات را آورده است. (انصاری، ۱۴۱۰ (هـ – ۱۹۹۰ م.)، ص ۴۸٫)
آنچه در این میان مهم است و امام خمینی نیز بر آن بسیار تأکیده کرده است و شالوده تفاوت دیدگاه او با دیگران را تشکیل می دهد چگونگی برداشت او از این روایات و نحوه تحلیل و بررسی آنها می باشد.
به عنوان نمونه همان طور که بیان شد امام خمینی وراثت پیامبران را مسأله ای بسیار گسترده می داند یا از عبارت « الفقهاء امناء الرسل » مفهوم امانت را بسیار گسترده می داند به گونه ای که شامل حکومت و ولایت نیز می شود و یا از اینکه ازحدیث « دانشمندان حصن اسلام هستند. » حفظ مجموعه دین اسلام را استنباط کرده است و طبیعی است که مجموع دین جزء در پرتو یک حکومت دینی صیانت می شود.
همچنین در بحث از حاکم یا قاضی علاوه بر گستردگی معنا به ارتباط شأن قضاوت تا اقتدار تحقق آن یعنی برخورداری از حاکمیت و … اشاره کرده است یا منظور از سلطان را کلیه نظام سیاسی جامعه دانسته و اینها بیان کننده برداشتی وسیع و بسیار گسترده از روایات و مفاهیم مندرج در آنها چون عالم، حاکم، قاضی، سلطان، امانت، وراثت، خلیفه و روایت حدیث و … است.
این در حالی است که بررسی آثار برخی از فقیهان و دانشمندان دین از اینگونه روایات مؤید مطلب دیگری است و آن اینکه آنها در عین قائل بودن به مسأله ولایت برای فقیه آن را منحصر به برخی از شئون چون بیان احکام، قضاوت، برخی از امورات حسبیه یا امور حسبیه معطل مانده و جز آن می دانند و قائل به گسترده حوزه و اختیارات فقیه و به عبارت دقیقتر شأن ولایت سیاسی و حکومتی برای فقیه نیستند. بعلاوه ضمن تردید در اطلاق، سندیت یا دلالت اینگونه احادیث، قدر متقین را برای فقیه و عالم دین در افتاء قضاوت، امور حسبیه و جز آن می دانند.
به عنوان مثال: شیخ مرتضی انصاری پس از نقل اینگونه روایات در مکاسب می نویسد:
اما انصاف این است که پس از ملاحظه سیاق و صور و ذیل روایات فوق پیدا می کنیم که این روایات در بیان وظیفه عالمان دینی از جهت بیان احکام است، نه اینکه آنان مانند پیامبر (ص) و ائمه (ع) اولی نسبت به مردم در اموالشان باشند. ] تا چه رسد به سرنوشتشان[. (همان، ج ۲، ص ۵۱٫)

منابع:

۱)-آذری قمی، احمد،پرسش و پاسخ مذهبی-سیاسی، اجتماعی فرهنگی،قم: دارالعلم،۱۳۷۲ ،—–قرآن و ولایت فقیه،قم: دارالعلم، ۱۳۷۳ )
۲)-عیون اخبار الرضا، تهران: انتشارات جهان، چ دوم، ۱۳۷۸ ق)
۳)-عیون اخبار الرضا، قم، دارالعلم، ۱۳۷۷ ق)
۴)-السیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر، الدرر المنثور فی التفسیر الماثور و هو مختصر تفسیر ترجمان القرآن، بیروت: دارالکتب العلمیه،۱۴۱۱ ق)
۵)-انصاری،مرتضی، کتاب المکاسب، بیروت: موسسه النعمان للطباعه و النشر و التوزیع ، ۱۴۱۰ ق، ۱۹۹۰ م ،۲ جلدی )
۶)-حر عاملی،محمد بن حسن،وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه،بیروت: دار احیا التراث العربی ،۱۴۱۲ ق،۲۰ جلدی.)
۷)-حرانی حسن بن شعبه ابو احمد،تحف العقول،ترجمه علی اکبر غفاری،تهران:کتابفروشی الاسلامیه،۱۳۹۸ق )
۸)-کتاب البیع ، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، چ اول، ۱۳۷۹ ، ۵ جلدی)
۹)- رجایی تهرانی،علیرضا،ولایت فقیه در عصر غیبت، قم : انتشاراتنبوغ،چ اول،۱۳۷۹۸ )
۱۰)- سیوطی، جلال الدین، تفسیر الدرر المنثور ، قم: مکتبه آیت الله المرعشی، ج ۳ ، ۱۴۰۴ ق )
۱۱)- شعیری، تاج الدین، جامع الاخبار، قم: انتشارات رضی، ۱۳۶۳)
۱۲)-طباطبایی ، سید محمد حسین،بررسی های اسلامی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی،ج ۱ ، بی تا،)
۱۳)-ترجمه تفسیر المیزان ،ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی،قم: دار العلم، ۱۳۶۴ )
۱۴)-المیزان فی تفسیر قرآن ، تهران: دار الکتب الاسلامیه ، ذچ سوم، ۱۳۹۷ ق،ر۲۰ جلدی)
۱۵)- منتظری ، حسینعلی،البدر الزاهرفی صلاه الجمعه و المسافر، تقریرات درس آیت الله محمد حسین بروجردی، قم: بی تا )
۱۶)- دراسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه ، قم: انتشارات تبلیغات اسلامی، چ دوم، ۱۳۷۰)
۱۷)-نراقی، احمد بن محمد مهدی، حدود ولایت حاکم اسلامی، ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب عوائد الایام : مرتضی حاجعلی فرد ، تهران:نشر کنگره، ویرایش دوم، ۱۳۷۸)
۱۸)-عوائد الایام ، قم: مکتبه بصیرتی، چ سوم،۱۳۶۳)



برچسب‌ها: ولایت فقیه, ولایت مطلقه فقیه, رهبری, آقا, مقام معظم رهبری, امام خمینی, امام,
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 آبان 1392 توسط مالک اشتر

http://media.afsaran.ir/siahHn_400.jpg

ادلّه نقلى عبارت از رواياتى است كه دلالت بر ارجاع مردم به فقها براى رفع نيازهاى حكومتى (بويژه مسائل قضايى و اختلافات حقوقى) دارد و يا فقها را به عنوان «اُمنا» يا «خُلفا» و «وارثان» پيامبران و كسانى كه مجارى امور بدست ايشان است معرّفى كرده است. درباره سند و دلالت اين روايات بحث هاى فراوانى انجام گرفته كه دراين جا مجال اشاره به آنها نيست و بايد به كتاب‌ها و رساله هاى مفصّل و تخصّصى اين موضوع مراجعه كرد. در ميان اين روايات، مقبوله عمر بن حنظله و مشهوره ابو خديجه و توقيع شريف كه در پاسخ اسحاق بن يعقوب صادر شده بهتر قابل استناد است و به نظر ما تشكيك در سند چنين رواياتى كه از شهرت روايى و فتوايى برخوردارند، روا نيست. و از نظر دلالت هم به نظر ما دلالت آنها بر نصب فقها به عنوان كارگزاران امام مقبوض اليد روشن است و اگر احتياج به چنين نصبى در زمان غيبت بيش تر نباشد كم تر نخواهد بود. بنابراين با سرايت ملاك نصب فقيه در زمان حضور به زمان غيبت، و باصطلاح علمى و فنّى به «دلالت موافقه»، نصب فقيه در زمان غيبت هم ثابت مى‌شود و احتمال اين كه نصب ولىّ امر در زمان غيبت به خود مردم واگذار شده باشد گذشته از اين كه كوچك ترين دليلى براى آن وجود ندارد با توجّه به ربوبيت تشريعى خداوند (مفاد آيه ان الحكم الاّ للّه و دلايل ديگر) سازگار نيست و هيچ فقيه شيعه‌اى (جز در اين اواخر) آن را به عنوان يك احتمال هم مطرح نكرده است. 1ـ روايتى كه در بين فقهاء به «توقيع شريف» مشهور است. اين توقيع را عالم بزرگ و كم نظير شيعه، مرحوم شيخ صدوق در كتاب اكمال الدين خود آورده است. اين توقيع در واقع پاسخى است كه حضرت ولى عصر امام زمان(عليه السلام) در جواب نامه اسحاق بن يعقوب مرقوم داشته اند. اسحاق بن يعقوب در اين نامه سؤالاتى را به محضر شريف آن حضرت ارسال داشته كه از جمله آنها اين است كه در مورد «حوادث واقعه» كه در زمان غيبت پيش خواهد آمد وظيفه ما چيست؟ آن حضرت در اين باره مى‌فرمايند: وَ اَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةِ فَارْجِعُوا فِيهَا اِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَاِنَّهُمْ حُجَّتِى عَلَيكُمْ وَ اَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيهِمْ و امّا رخدادهايى كه پيش مى‌آيد پس به راويان حديث ما مراجعه كنيد زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنان هستم. (اكمال الدين، ج 1، ص 483) در مورد توضيح مراد از «حوادث واقعه» كه در متن توقيع شريف آمده بايد بگوييم بسيار بعيد است كه منظور اسحاق بن يعقوب از آن، احكام شرعى و همين مسائلى كه امروزه معمولاً در رساله هاى عمليه نوشته مى‌شود بوده باشد زيرا اوّلا براى شيعيان معلوم بوده كه در اين گونه مسائل بايد به علماى دين و كسانى كه با اخبار و روايات ائمه و پيامبر(عليهم السلام) آشنايى دارند مراجعه كنند و نيازى به سؤال نداشته است. همان‌گونه كه در زمان حضور خود ائمه(عليهم السلام) به علّت مشكلاتى نظير دورى مسافت و امثال آنها كه وجود داشته امامان شيعه مردم را در مورد مسائل شرعى به افرادى نظير يونس بن عبدالرحمن، زكريا بن آدم و امثال آنان ارجاع مى‌دادند. همچنين نوّاب اربعه در زمان غيبت صغراى امام زمان(عليه السلام) (كه هر چهار نفر آنان از فقها و علماى دين بوده اند) گواه روشنى بر اين مطلب است؛ وخلاصه اين مسأله براى شيعه چيز تازه‌اى نبوده است. و ثانياً اگر منظور اسحاق بن يعقوب از حوادث واقعه، احكام شرعى بود قاعدتاً بايد تعبيراتى نظير اين كه «وظيفه ما در مورد حلال و حرام چيست؟» و يا «در مورد احكام الله چه تكليفى داريم؟» و مانند آنها را بكار مى‌برد كه تعبير شايع و رايجى بوده و در ساير روايات هم بسيار بكار رفته است و به هر حال، تعبير «حوادث واقعه» در مورد احكام شرعى به هيچ وجه معمول و متداول نبوده است. و ثالثاً اصولا دلالت الفاظ، تابع وضع آنهاست و كلمه «حوادث واقعه» به هيچ وجه از نظر لغت و دلالت وضعى به معناى احكام شرعى نيست بلكه معناى بسيار وسيع ترى دارد كه حتماً شامل مسائل و مشكلات و رخدادهاى اجتماعى نيز مى‌شود.بنابراين، سؤال اسحاق بن يعقوب از محضر حضرت ولى عصر(عليه السلام) در واقع اين است كه در مورد مسائل و مشكلات اجتماعى جامعه اسلامى كه در زمان غيبت شما پيش مى‌آيد وظيفه ما چيست و به چه مرجعى بايد مراجعه كنيم؟ و آن حضرت در جواب مرقوم فرموده‌اند كه در اين مورد به «راويان حديث ما» مراجعه كنيد. اكنون ببينيم مراد از «راويان حديث» چه كسانى هستند. ممكن است كسى بگويد منظور از «راويان حديث» هر كسى است كه مثلاً كتاب اصول كافى يا وسائل الشيعه يا هر كتاب روايى ديگر را بر دارد و احاديث و روايات آن را براى مردم بخواند و نقل كند. امّا با اندكى دقّت و توجّه معلوم مى‌گردد كه اين تصوّر درست نيست. زيرا كسى كه در زمان ما مى‌خواهد از قول پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا امام صادق و ساير ائمه(عليهم السلام) حديث و روايتى را نقل كند بايد به طريقى احراز كرده باشد كه اين حديث واقعاً از پيامبر يا امام صادق يا امام ديگر است، و در غير اين صورت حق ندارد و نمى‌تواند بگويد امام صادق چنين فرموده و اگر در حالى كه آن حديث و روايت به هيچ طريق معتبرى برايش ثابت نشده معهذا آن را به امام صادق و يا ساير ائمه و معصومين(عليهم السلام) نسبت دهد از مصاديق كذب و افتراى بر پيامبر و امامان خواهد بود كه گناهى بزرگ است. به عبارت دقيق تر، اگر كسى بخواهد حديثى را از پيامبر يا امامى نقل كند حتماً بايد بتواند بر اساس يك حجّت و دليل شرعى معتبر آن را به امام معصوم نسبت دهد. و واضح است كه اين گونه نقل حديث كردن نياز به تخصّص دارد و تخصّص آن هم مربوط به علم پزشكى يا مهندسى يا كامپيوتر و ساير علوم نيست بلكه مربوط به علم فقه است و «فقيه» كسى است كه از چنين تخصّصى برخوردار است. بنابراين، مقصود از «راويان حديث» در واقع همان فقها و علماى دين هستند. با توجّه به توضيحى كه درباره دو واژه «حوادث واقعه» و «رواة حديث» داديم اكنون معناى توقيع شريف اين مى‌شود كه امام زمان(عليه السلام) فرموده‌اند «درباره مسائل و مشكلات و رخدادهاى اجتماعى كه در زمان غيبت من در جامعه اسلامى پيش مى‌آيد به فقها و علماى دين مراجعه كنيد زيرا آنان حجّت من برشمايند و من حجّت خدا بر آنان هستم.» و دلالت چنين جمله‌اى بر ولايت فقيه در زمان غيبت بسيار روشن و واضح است. 2ـ روايت ديگرى كه مى‌توان در اثبات ولايت فقيه به آن استناد كرد حديثى است كه به مقبوله عمربن حنظله مشهور است. در اين حديث، امام صادق(عليه السلام) در بيان تكليف مردم در حلّ اختلافات و رجوع به يك مرجع صلاحيت دار كه حاكم بر مسلمين باشد چنين مى‌فرمايد: «... مَنْ كَانَ مِنْكُمْ قَد رَوَى حَِديثَنَا وَ نَظَرَ فِى حَلاَلِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ اَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَاِنِّى قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيكُمْ حَاكِماً فَاِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَم يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَاِنَّمَا اِسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا كَالرَّادِّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ ... هر كس از شما كه راوى حديث ما باشد و در حلال و حرام ما بنگرد و صاحب نظر باشد و احكام ما را بشناسد او را به عنوان داور بپذيريد. همانا من او را حاكم بر شما قرار دادم. پس هر گاه حكمى كرد و از او قبول نكردند، حكم خدا را سبك شمرده‌اند و ما را رد كرده‌اند و آن كس كه ما را رد كند خدا را رد كرده و رد كردن خدا در حدّ شرك به خداى متعال است. (اصول كافى، ج 1، ص 67) بديهى است كه عبارت «قَد رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِى حَلاَلِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ اَحْكَامَنَا» در اين حديث جز بر شخصى كه فقيه و مجتهد در احكام و مسائل دين باشد قابل تطبيق نيست و قطعاً منظور امام(عليه السلام) فقها و علماى دين هستند كه آن حضرت ايشان را به عنوان حاكم بر مردم معرّفى كرده و حكم فقيه را نظير حكم خويش قرار داده است؛ و بديهى است كه اطاعت حكم امام معصوم(عليه السلام) واجب و الزامى است. بنابراين، اطاعت حكم فقيه نيز واجب و الزامى است و همانگونه كه خود امام(عليه السلام) فرموده، رد كردن و قبول نكردن حاكميت و حكم فقيه به منزله نپذيرفتن حاكميت امام معصوم(عليه السلام) و استخفاف به حكم ايشان است كه آن نيز گناهى است بزرگ و نابخشودنى؛ زيرا كه نپذيرفتن حكم امام معصوم(عليه السلام) عيناً رد كردن و نپذيرفتن حاكميت تشريعى خداى متعال است كه در روايت گناه، آن در حدّ شرك به خداوند دانسته شده و قرآن كريم درباره شرك مى‌فرمايد: اِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ(لقمان/ 13) همانا شرك، ستمى بس بزرگ است. اِنّ اللَّهَ لاَيَغْفِرُ اَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ(نساء /48) همانا خداوند اين را كه به او شرك ورزيده شود نمى‌آمرزد و پايين تر از اين حد را براى هر كس كه بخواهد مى‌آمرزد. بنابراين براساس اين روايت شريف، سرپيچى از حاكميت فقيه و نپذيرفتن حكم او ستمى است بس بزرگ و گناهى است كه خداوند آن را نمى‌بخشد. اشكالى كه معمولاً در استدلال به اين روايت مطرح مى‌شود اين است كه گفته مى‌شود اين روايت در پاسخ به يك سؤال صادر شده كه راوى از حضرت در مورد اختلافات حقوقى و نزاع هايى كه بين شيعيان پيش مى‌آيد سؤال مى‌كند كه وظيفه ما چيست؟ آيا به همين تشكيلات قضايى و قضاتى كه در دستگاه حكومت غاصب عبّاسى وجود دارند مراجعه كنيم يا وظيفه ديگرى داريم؟ و حضرت در پاسخ به چنين سؤالى اين فرمايش را فرموده اند؛ و مقبوله عمربن حنظله در واقع مربوط به مسأله قضاوت و اجراى احكام قضايى اسلام است كه تنها بخشى از مسائل حكومت است در حالى كه بحث ولايت فقيه مربوط به كلّ حكومت و اجراى تمامى احكام اسلام و حاكميت فقيه بر تمامى شئون جامعه اسلامى است. بنابراين اگر هم اين روايت را قبول كنيم و در سند آن مناقشه و اشكال نكنيم، اين روايت فقط حق حاكميت و دخالت در امور قضايى را براى فقيه اثبات مى‌نمايد و بيش تر از اين دلالتى ندارد. امّا در پاسخ به اين اشكال مى‌توان گفت كه اوّلا درست است كه سؤال راوى از مورد خاص (مسأله قضاوت) بوده امّا در فقه مشهور است كه مى‌گويند همه جا اين طور نيست كه خصوصيت سؤال باعث شود كه پاسخ فقط اختصاص به همان مورد و محدوده داشته باشد و موارد ديگر را شامل نشود بلكه ممكن است گرچه از يك مورد خاص سؤال شده امّا پاسخى كه داده شده عام و كلّى باشد. مثلاً در باب نماز، روايات فراوانى داريم كه راوى سؤال مى‌كند مردى در حال نماز خواندن است و چنين و چنان مى‌شود و... در مورد اين روايات هيچ فقيهى نگفته و نمى‌گويد پاسخى كه امام معصوم (عليه السلام) در جواب اين قبيل سؤالات داده فقط حكم مرد نمازگزار را بيان مى‌كند و اگر همين مسأله عيناً براى زن نمازگزارى پيش بيايد ديگر حكم آن از اين روايت استفاده نمى‌شود و بايد روايت ديگرى پيدا كنيم. بلكه برخورد فقها با اين قبيل روايات اين گونه است كه با اين كه در اين قبيل روايات از مورد خاص، يعنى مرد نمازگزار، سؤال شده امّا حكمى را كه حضرت در پاسخ فرموده مربوط به هر نمازگزارى اعمّ از زن و مرد مى‌دانند. و ثانياً در مقبوله عمربن حنظله فرموده چنين كسى را (رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِى حَلاَلِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ اَحْكَامَنَا) بر شما حاكم قرار دادم و نفرموده او را قاضى بر شما قرار دادم و بين اين كه بفرمايد «جعلته عليكم حاكما» تا اين كه بفرمايد «جعلته عليكم قاضياً» تفاوت وجود دارد و عموميت و اطلاق واژه «حاكم» همه موارد حكومت و حاكميت را شامل مى‌شود. به هر حال با توجّه به ادلّه عقلى و نقلى كه نمونه‌اى از آن‌ها ذكر گرديد به نظر ما ترديدى در اين مسأله وجود ندارد كه در زمان غيبت امام معصوم(عليه السلام) تنها فقيه جامع الشرايط است كه از طرف خداى متعال و امام معصوم (عليه السلام) حق حكومت و حاكميت براى او جعل شده و اذن اِعمال حاكميت به او داده شده است و هر حكومتى كه فقيه در رأس آن نباشد و امور آن با نظر و اذن او اداره نشود هر چه و هر كه باشد حكومت طاغوت است و كمك كردن به آن نيز گناه و حرام است. همان‌گونه كه اگر در زمانى فقيه جامع الشرايطى بسط يد پيدا كرد و شرايط براى او فراهم شد و تشكيل حكومت داد به حكم ادلّه‌اى كه گفتيم، اطاعت او واجب و تخلّف از حكومت و حاكميت او حرام است زيرا امام (عليه السلام) فرمود فهو حجّتى عليكم: پس او حجت من بر شماست. و يا فرمود:پس هرگاه حكمى كرد و از او نپذيرفتند، حكم خدا را سبك شمرده‌اند و ما را رد كرده اند. نظير اين كه اگر در زمان حكومت اميرالمؤمنين (عليه السلام) آن حضرت شخصى را براى حكومت يك منطقه منصوب مى‌كرد اطاعت او واجب بود و مخالفت با او مخالفت با اميرالمؤمنين (عليه السلام) محسوب مى‌شد. مثلاً اگر آن حضرت مالك اشتر را براى حكومت مصر فرستاد كسى حقّ مخالفت با فرمان مالك را نداشت و نمى‌توانست بگويد با اين كه مى‌دانم على (عليه السلام) مالك را تعيين كرده و به او فرمان حكومت داده اما بالاخره چون مثلاً مالك معصوم نيست و خودِ على نيست پس اطاعت از مالك اشتر لزومى ندارد و با اين كه مالك در محدوده حكومت خود دستورى داده و قانونى وضع كرده من مخالفت مى‌كنم و هيچ اشكال شرعى هم ندارد. بديهى است كه چنين استدلال و سخنى باطل و غلط است و مخالفت با مالك اشترى كه از جانب على براى حكومت نصب شده قطعاً جايز نيست. مفاد ادلّه‌اى هم كه ذكر گرديد دقيقاً همين است كه فقيه در اين زمان نماينده و منسوب از طرف خدا و امام زمان (عليه السلام) است و همان‌گونه كه خودِ امام (عليه السلام) نيز فرمود مخالفت با او شرعاً جايز نيست. خلاصه ای از فصل 4 کتاب نگاهی گذرا به ولایت فقیه آیت الله مصباح یزدی



برچسب‌ها: ولایت فقیه, ولایت مطلقه فقیه, رهبری, آقا, مقام معظم رهبری,
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 آبان 1392 توسط مالک اشتر

ابوریاض از مسئولین فعلی در کشور عراق است .ایشان می گفت : در سالهای جنگ  عراق علیه ایران فرزندم به اجبار به سربازی رفته بود . بعد از یکی از عملیاتهای ایران از طریق ارتش به من اطلاع دادند که پسرت در جنگ کشته شده .خیلی ناراحت بودم بااتومبیل خودم از بغداد برای تحویل جسد راهی جنوب شدم .به محل تحویل اجساد رفتم .کارت وپلاک پسرم را تحویل گرفتم کارت متعلق به خودش بود . اما وقتی برای تحویل جسد رفتم با تعجب دیدم که این جنازه متعلق به پسرم نیست !!چهره او شبیه بسیجیان ایرانی بود  . بسیار نورانی بود !با مسئول مربوطه صبحت کردم . گفتم :این جنازه پسر من نیست .می گفت : مدارک کاملا صحیح است .این جنازه را بردار و ببر !هرچه با او  بحث کردم بی فایده بود . کم کم ترسیدم به خاطر این موضوع من را اذیت کنند. لذا جنازه را برداشتم .وبه سمت بغداد حرکت کردم .در راه به این موضوع فکر می کردم که این جنازه کیست . چرا مدارک پسر من همراه این پیکر بوده ! تا ینکه به مسیر کربلا رسیدم .پس از زیارت به سمت قبرستان کربلا رفتم .لذا او را در کربلا به خاک سپردم و راهی بغداد شدم .

111 590x442 عکسهای مکانهای زیارتی کربلا

 



برچسب‌ها: تدفین, کتاب, یاران ناب,
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 آبان 1392 توسط مالک اشتر

بعد از عملیات والفجر مقدماتی پیکر شهیدی را آوردند که شناسایی نشده بود بدنش سالم بود اما هیچ نشانه ای نداشت.پس از مدتی اورا در جوار آیت الله اشرفی در گلستان شهدا اصفهان به خاک سپردیم .چهار سال گذشت ،برای زیارت رفته بودم مشهدیکی از دوستان مرا دید وبدون مقدمه پرسید:آیا در کنار مزار آیت الله اشرفی شهید گمنام دفن شده ؟!  با تعجب گفتم: بله چطور مگه؟!دوستم دوباره پرسید:آن شهید در اواخر سال ۶۱به شهادت رسیده؟با تعجب بیشتر گفتم :بله  بعد بی مقدمه گفت:آن شهید دیگر گمنام نیست!تعجب من بیشتر شد.اوگفت :نام این شهید مهدی شریفی است!بعد ادامه داد وماجرارا به طور کامل تعریف کرد :مادر این شهید خیلی بخاطر فرزندش بی تابی می کرده.شبی در عالم خواب می بیندکه وارد گلستان شهدا میشود.در کنار مزار آیت الله فاضل هندی پله هایی در مقابل او نمایان میشود.

از پله ها پایین میرود .بعد هم باغی در مقابل او نمایان می شود .در باغ محفل نورانی علمای اصفهان برقرار بوده .آیت الله ارباب و خوانساری و...حضور داشتند . آنان را قسم می دهد که در مورد فرزندش او را کمک کنند . مرحوم ایت الله خراسانی که سالها قبل از دنیا رفته به این زن می گوید :مزار فرزند شما را آقای مکی نژاد می داند.به ایشان بگویید مزار شهید گمنامی که در جوار ایت الله اشرفی دفن کردید به شما نشان دهد . این مزار فرزند شماست !وقتی از مشهد برگشتم سنگ قبر شهید گمنام را عوض کردیم .روی آن مشخصات شهید شریفی را نوشتیم .



برچسب‌ها: کرامات شهدا, شهدا, شناسایی, شناسایی شهید,
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 آبان 1392 توسط مالک اشتر

یا زهراء رمز عملیات کربلای 5 ، یا زهراء  رمز عملیات کربلای ده ، یا زهرا ذکر مورد علاقه ی رزمندگان در شبهای عملیات ، یا زهراء زیباترین پیشانی بند رزمندگان و محبین واقعی اهلبیت.
اما در اینجا عنوان یک کتاب است . زندگی نامه و خاطرات شهید محمد رضا تورجی زاده  فرمانده

گردان یازهراء(سلام الله علیها)( لشکر 14 امام حسین(علیه السلام)) مداحی دلسوخته ، رزمنده ای شجاع و

فرمانده ای مخلص و محب واقعی حضرت زهرا(س) که نحوه شهادت عجیبی داشت...

در قسمتی از این کتاب آمده است : « روزهای آخر ماه شعبان بود . هیئت گردان برگزار شد . مجلس

خوبی بود . برادر تورجی زاده شروع کرد به خواندن روضه ی حضرت زهراء(س) حال عجیبی بین بچه ها بود .

در آخر روضه دستش را مشت کرده بود ، می کوبید روی زمین و با گریه می گفت:آی زمین ، تو چطور شاهد این همه ظلم بودی...! »


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 آبان 1392 توسط مالک اشتر

وصیت نامه شهید مهدی زین الدین :
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.

سالروز شهادت شهید مهدی زین الدین

خاطره: شب دهم عملیات بود. توی چادر دور هم نشسته بودیم. شمع روشن کرده بودیم. صدای موتور آمد. چند لحظه بعد، کسی وارد شد. تاریک بود. صورتش را ندیدیم. گفت «توی چادرتون یه لقمه نون و پنیر پیدا می شه؟» از صدایش معلوم بود که خسته است. بچه ها گفتند «نه، نداریم.» رفت. از عقب بی سیم زدند که «حاج مهدی نیامده آن جا؟» گفتیم «نه.» گفتند «یعنی هیچ کس با موتور اون طرف ها نیامده؟»

پ,ن: امثال حاج مهدی رو باید مثل ستاره قطبی بدونیم که راه رو به ما نشون میدن. کاش مسئولین کشور هم یه مقدار از زندگی این شهید بزرگوار درس می گرفتند. شهیدی که تو وصیت نامه اش جواب خیلی هارو داد. اگه میخواین پاسدار انقلاب باشید حسین وار زندگی کنید. خب امام حسین ظلم رو نپذیرفت اما بعضی ها...



برچسب‌ها: شهید, شهدا, شهیدان, کرامت شهدا,
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 آبان 1392 توسط مالک اشتر

ولایت فقیه = سرپرستی كارشناس دینی
حتما بحث های مفصلی راجع به معنای ولایت شنیده یا مطالعه كرده ايد که در این جا به خاطر رعایت اختصار تنها آن را یادآوری می كنيم:
«من كنت مولاه فهذا علی مولاه»(در خطبه غدیر)
یا آیه «إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»[مائده/55]
از نمونه های کاربرد کلمه ولایت هستند. و معنای ولایت در ترکیب " ولایت فقیه" به همین معناست.
و فقیه نیز به كسی گفته می شود كه فهم عمیقی از دین دارد.

در اندیشه ولایت فقیه به بیان این مطلب پرداخته می شود كه:
1- حكومت امری الهی است و اختیار آن با خداوند متعال است و تنها اجازه او مشروعیت بخش است.
2- اجازه خداوند در دوران غیبت تنها در ولایت فقیه معنا می یابد و غیر این مدل از حكومت مشروعیت نخواهد داشت.

 

 



برچسب‌ها: ولایت فقیه,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر

آنچه از قرآن كريم درباره عبادت انسان ها بر مى‏آيد، اين است كه كامل ترين و
برجسته ترين وصف براى انسان آن است كه عبد ذات اقدس اله باشد، زيرا كمال هر
موجودى در اين است كه بر اساس نظام تكوينى خويش، حركت كند و چون خود از اين مسير
و هدف آن، اطلاع كاملى ندارد، خداوند، بايد او را راهنمايى كند. و حقيقت انسان و
جهان و ارتباط متقابل انسان و جهان را براى او تبيين نمايد. ارتباط انسان با همه پديده‏ها از يك سو و جهل او به كيفيت اين ارتباطها از سوى
ديگر، ضرورت راهنمايى را كه عالم مطلق باشد مشخص مى‏كند و اگر انسان اين راه را
درست تشخيص داد و عبد خدا بود و مولا بودن و مولويت او را، كه بر همه اين شئون آگاه
است، پذيرفت آن گاه به بهترين كمال مى‏رسد. لذا خداوند سبحان، مهم ترين كمالى كه در قرآن كريم مطرح مى‏كند، عبوديت

است: «الحمد لله الذى انزل على عبده الكتاب»[2]. همان طورى كه اسراء و عروج بر اساس
عبوديت است، نزول و فرود كتاب الهى هم بر مبناى عبوديت است. اگر انسان بخواهد
اسراء يا معراج داشته باشد، و قلبش مهبط وحى شود، بايد از سكوى عبوديت پرواز كند.
هم «سبحان الذى اسرى بعده»[3] بر اساس عبوديت است، هم «فاوحى الى عبده ما اوحى»[4]
و هم «الحمدلله الذى نزل على عبده الكتاب»[5] و اين اختصاصى به علوم شريعت و علوم
ظاهر ندارد بلكه كسانى كه علوم ولايى دارند و بر اساس باطن حكم مى‏كنند و خضر راه
هستند، هم بر اساس عبوديت به اين جا رسيده‏اند. خداوند متعالى وقتى كه جريان خضر را
ذكر مى‏كند، مى‏فرمايد: «فوجد عبدا من عبادنا»[6] و قبلا هم موساى كليم مأمور شد كه از
بنده‏اى از بندگان خاص خدا استفاده كند كه از علم لدنى طرفى بسته است. پس اگر خضر
راه است، يا اگر پيغمبر اسلام است، به خاطر عبوديت به اين جا رسيده است.

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر

 

آن چه خواهید خواند، خاطره ای است زیبا از یکی از رزمندگان لشگر14 امام حسین(ع) درباره حضور مقام معظم رهبری در جبهه های جنگ:یکی از روزهایی که در پادگان 15 خرداد در اصفهان حضور داشتم، آیت الله خامنه ای آمدند برای بازذید از نیروها. ایشان در آن زمان، نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند. لباس نظامی تنشان بود و بدون هیچ تشریفاتی داخل پادگان شدند. جلو رفتم و عرض کردم:" حاج آقا! نماز خوندید؟" فرمودند:"بله"

عرض کردم:" الان وقت نهاره و ما هم داریم می ریم غذا خوری.  تشریف بیاورید در خدمتتان باشیم."ایشان با من آمدند به غذاخوری. از طرف دیگر، مسئولان پادگان که سفره ای جداگانه و مفصل برای ایشان در قسمت فرماندهی آماده کرده بودند، آمدند سراغشان که تشریف بیاورید فلان جا، سفره آماده است. آقای خامنه ای گفتند:"خیر. من همین جا چند لقمه ای می خورم". آقایان هرچه اصرار کردند، ایشان نپذیرفتند و رفتند یک بشقاب برداشتند و آمدند انتهای صف طولانی غذا و پشت سر من که آخرین نفر بودم ایستادند و بعد از انتظار فراوان، غذا دریافت کردند و کنار ما نشستند و نهار خوردند. این خاطره در ذهن پاسداران جوان اصفهانی برای همیشه حک شد. مسئولان محترم مانند رهبری با مردم زندگی کنید و بر این سفره ها ننشینید.

 


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر

کربلا!!!

                                در ایـن شـهـر کــه نـمـی‌تـوان بــه هـیـچ‌کـس

                                                      اعـتـمـاد کـرد !

                                                حـــــرمـی هـسـت کــه

                                 مـی‌تـوان حـتـی بــه دیـوارهـایـش تـکـیــه زد

                                             چــه رسـد بــه صـاحـبـش !

                

 

                    در مدرسه ی کربلا ، کودکان به چشم خود دیدند که بابا دو بخــــش است:

                                        بخشی در صحـــــرا ، بخشـــی بر بالایٍ نیــــزه ...

                              اما اینکـــه عمــــو چند بخش است را فقـط بــابـــا می دانــد ...

                                       در این شب های عزیز منو از دعای خودتون

                                                        فراموش نکنید!!!



برچسب‌ها: شعر, کربلا, شاعر,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر

مهدی جان!!!

                                                  روزهاي بديست آقا

                          زمانه الک برداشته و سخت در حال الک کردن است ،

                                            یک لحظه هم صبر نمی کند ،


                                          می دانی آقا ، خیلی می ترسم ،

                             دانه های الک ریز و این نفس لعنتی من درشت ،


                                                        راهی نمانده ،


                    

                                            مثل همیشه پادرمیانی بنما و

                                                 تو خود تصفیه ام کن ...

                                               مــرغ عشــق هــا هــم،

                                                      پيــدا نکــردنــد؛

                                                     فــال آمــدنــت را!



برچسب‌ها: شعر آقا سید علی خامنه ای, شعر, شعر رهبری,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر

اگر به مسئله الگوی پیشرفت اسلامی توجه نشود

ایران

بسم الله الرحمن الرحیم

از جمله مشکلات اساسی انسانها برای حل مسائل خویش در حیطه ی فردی، اجتماعی و صنفی، تشخیص رویکرد و راه حل صحیح و کارآمد است. چرا که معمولا غیر معصومین برای حل مسائل، راهکارهای متعددی دارند که  انتخاب راه حل صحیح از میان آنها ضروری است. به عبارت بهتر در همه کشورها من جمله ایران عزیز برای حل مسائل همواره رویکرد ها و راهکارهای متفاوتی طرح می شود، که در هر دوره مسولین وقت ناچار به انتخاب یکی از رویکردها و راه حل های مطرح شده و عمل براساس آن میکنند. حال سخن این است که اگر بتوان رویکردی اصولی-که مورد اتفاق عموم نخبگان و مردم باشد- برای حل مسائل نظام مشخص کرد، خواهیم توانست با سرعت و دقت بیشتری به سمت تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی که در واقع آرمان های اسلام عزیز و امت مسلمان ایران است حرکت کنیم. اینک سئوال اساسی این است که  راهکار و راه حل اصلی و اساسی برای حل مشکلات عدیده کشور چیست؟

برای حل مشکلات همواره دو رویکرد مهم در میان تصمیم سازان و تصمیم گیران کشور وجود داشته است، رویکرد اول، راهِ حلِ تمام یا غالب مشکلات را در بیرون از کشور  جست و جو می کند، امّا رویکرد دوم؛ راهِ حلِ ریشه ای تمام یا اغلب مشکلات را در اتکاء به ظرفیت های داخلی کشور می داند و با اعتقاد و اعتماد به ظرفیت های و توانمندی ها داخلی معتقد است که می توان بر همه مشکلات غلبه کرد. البته در این یادداشت امکان تشریح و تفصیل این دو دیدگاه-که از ابتدای انقلاب در کشور ما وجود داشته - وجود ندارد.

امّا در این میان دو پرچمدار انقلاب اسلامی-امام خمینی و امام خامنه ای- همواره با تأکید بر رویکرد دوم به مردم و مسئولین فهمانده اند که راه حل های اساسی برای رفع مشکلات در توجه ویژه به درون کشور می باشد. تا جایی که آخرین بار امام خامنه ای در سالروز 13 آبان 1392 اجمالا به این رویکرد اصولی اشاره کرده و فرمودند که حتی فعالیت های بیرونی هم با پشتوانه ی یک قدرت درون زا، نتیجه خواهد داشت.

«همه‌ى حرف ما با مسئولین - چه مسئولین گذشته، چه مسئولین امروز - همین است که باید براى گشایش مسائل کشور و مشکلات کشور، از جمله مشکلات اقتصادى، نگاه به درون باشد. ... در عرصه‌ى دیپلماسى هم آن کشورى موفّق است که متّکى باشد به نیروى درون‌زا؛ آن دولتى میتواند در پشت میز مذاکره‌ى دیپلماسى حرف خودش را سبز بکند و به مقصود و نتایج مورد نظر خودش دست پیدا بکند که متّکى باشد به یک اقتدار درونى، توانایى‌هاى درونى؛ حساب میبرند از یک چنین دولتى. 1392/8/12»

بنابراین بدون نیاز به تشریح تفصیلی دو رویکرد موجود در کشور، میتوان رویکرد اصولی از دیدگاه دو پرچمدار فقیه انقلاب را اتکا به نیروی درون زا دانست. فرمایشات امام خامنه‌ای حاوی یک نکته دیگر نیز بود و آن این نکته است که اگر چه ممکن است در دوره‌ای مسولین متوجه کارآمدی رویکرد دوم نبوده باشند و به سراغ رویکردهای دیگر بروند، اما به زودی خواهند دانست که  رویکردهای دیگر غیر از رویکرد درون زا به بن بست میرسد و چاره ای جز عمل براساس این رویکرد  وجود ندارد. به عنوان مثال تصمیم بر تعلیق غنی سازی در سالهای گذشته و دولت اصلاحات که مبتنی بر نگاه برون زا بود با شکست مواجه شده و در نهایت به تغییر رویکرد انجامید.

در صورت اعتقاد و اتکاء نیروهای انقلاب به کارآمدی رویکرد درون زا، این سوال مطرح می شود که راه حل اساسی مبتنی بر این رویکرد چیست؟ به عبارت دیگر برای حل مشکلات کشور به شکل ریشه ای و اساسی با توجه به رویکرد درون زا چه باید کرد؟

در این بخش پاسخ مشخصی توسط امام خامنه‌ای از سال 1385 مطرح شده است. ایشان راه حل اساسی را پرداختن جدی نخبگان حوزوی و دانشگاهی به الگوی پییشرفت اسلامی می دانند و به همین دلیل دهه چهارم انقلاب را دهه عدالت و پیشرفت نامگذاری کرده اند.

بنابراین در شرایط موجود که عمده ی توجه مسولین و تصمیم گیران کشور به راه حل های بیرونی است، اگر نخبگان جامعه به مسئله ی الگوی پیشرفت اسلامی نپردازند، پس از به بن بست رسیدن رویکرد فعلی جامعه، نیروهای انقلاب نخواهند توانست راه حل اساسی درون زای خویش یعنی الگوی پیشرفت اسلامی را به درستی تبیین کنند. با توجه به آنچه بیان شد، در زمان حاضر بیش از هر زمانی باید به مسئله ی اصلی نظام یعنی الگوی پیشرفت اسلامی پرداخت، چرا که به زودی اقبال جامعه به سمت راه حل های درونی افزایش خواهد یافت.


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط قنبر

حضرت مهدي(عج) و گريه بر امام حسين(ع)

 سيد بحر العلوم (ره) روزي به قصد تشرّف به سامرا تنها به راه افتاد. در بين راه درباره اين مسأله كه ((گريه بر امام حسين(ع) گناهان را مي‏آمرزد)) فكر مي‏كرد. همان وقت متوجه شد كه شخص عربي، سوار بر اسب به او رسيد و سلام كرد. بعد در لحظه‏اي پرسيد: جناب سيد! درباره چه چيز به فكر فرو رفته‏اي؟ و در چه انديشه اي؟ اگر مساله علمي است مطرح كنيد، شايد من پاسخش را بدانم. سيد بحر العلوم فرمود: در اين‏باره فكر مي‏كنم كه چطور مي‏شود، خداي تعالي اين همه ثواب به زائران و گريه كنندگان بر حضرت سيدالشهدا(ع) مي‏دهد؛ مثلاً در هر قدمي كه در راه زيارت بر مي‏دارد، ثواب يك حج و يك عمره در نامه عملش نوشته مي‏شود و براي يك قطره اشكي تمام گناهان صغيره و كبيره‏اش آمرزيده مي‏شود؟
 آن سوار عرب فرمود: تعجب نكن! من براي شما مثالي مي‏آورم تا مشكل حل شود.

سلطاني به همراه درباريان خود به شكار مي‏رفت. در شكارگاه از همراهيانش دور افتاد و به سختي فوق العاده‏اي افتاد و بسيار گرسنه شد. خيمه اي را ديد و وارد آن جا شد. در آن سياه چادر، پيرزني را با پسرش ديد. آنان در گوشه خيمه بز شيرده‏اي داشتند، و از راه مصرف شير اين بز، زندگي خود را مي‏گذراندند. وقتي سلطان وارد شد، او را نشناختند؛ ولي براي پذيرايي از مهمان، آن بز را سر بريده و كباب كردند؛ زيرا چيز ديگري براي پذيرايي نداشتند. سلطان شب را همان جا خوابيد و روز بعد، از ايشان جدا شد و خود را به درباريان رسانيد  و جريان را براي اطرافيان نقل كرد.
 در نهايت از ايشان سؤال كرد: اگر بخواهم پاداش مهمان نوازي پيرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملي بايد انجام بدهم؟ يكي از حاضران گفت: به او صد گوسفند بدهيد. و ديگري كه از وزيران بود، گفت: صد گوسفند و صد اشرفي بدهيد. يكي ديگر گفت: فلان مزرعه را به ايشان بدهيد.
 سلطان گفت: هر چه بدهم كم است؛ زيرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم، آن وقت مقابله به مثل كرده‏ام؛ چون آنان هر چه را كه داشتند به من دادند. من هم بايد هر چه را كه دارم، به ايشان بدهم تا مقابله به مثل شود.
 بعد سوار عرب پرسيد فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سيدالشهدا(ع)، هر چه از مال و منال، اهل و عيال، پسر و برادر، دختر و خواهر و سر و پيكر داشت، همه را در راه خدا داد، پس اگر خداوند به زائران و گريه كنندگان، آن همه اجر و ثواب بدهد، نبايد تعجب كرد؛ چون خدا - كه خدائيش را نمي‏تواند به سيدالشهدا(ع) بدهد - پس هر كاري كه مي‏تواند، انجام مي‏دهد؛ يعني، با صرف نظر از مقامات عالي خودش، به زائران و گريه كنندگان آن حضرت، درجاتي عنايت مي‏كند. در عين حال اينها را جزاي كامل براي فداكاري آن حضرت نمي داند.
 چون شخص عرب اين مطالب رافرمود، از نظر سيد بحر العلوم غايب شد.



برچسب‌ها: حضرت مهدي, گريه, گريه بر امام حسين(ع),
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر
 

يکي از القاب عالي و شکوهمند حضرت ولي عصر (عج) لقب قائم است. اين لقب از القاب خاصه است که ويژه ي آن حضرت مي باشد و بر ديگر امامان معصوم (ع) اطلاق نمي شود و نيز لقبي است که داراي رمز و راز مخصوص مي باشد و يادآور صحنه هاي حيرت انگيز و روزهاي شکوهمند و شگفت آوري است.

در رواياتي تصريح شده که مبداء پيدايش اين لقب افتخارآفرين، مصادف با عاشورا بوده است و در روز شهادت سالار شهيدان و پيشواي احرار و آزادگان جهان، حضرت حسين بن علي (ع)، از سوي ذات لايزال الهي به اين لقب مقدس و پر افتخار نايل و سرافراز گرديد.

 

 

طبري از علماي اماميه در قرن چهارم هجري، نقل مي کند که ابوحمزه ثمالي مي گويد به حضرت امام محمد باقر (ع) عرض کردم: «اي فرزند رسول الله! چگونه علي (ع) «اميرالمؤمنين» ناميده شد و حال آنکه هيچ کس پيش از او به این اسم ناميده نشده و بعد از او هم روا نيست احدي را بدين نام بخوانند؟» حضرت فرمود: «لِأَنَّهُ ميرَهُ العِلم يمتارُ مِنهُ وَ لا يمتارُ مِن اَحَدٍ سِ.ته؛ يعني، زيرا او منبع و کانون علم بود از او اخذ علم مي شد و از غير او اخذ نمي شد.» عرض کردم: «اي زاده ي پيامبر! مگر همه شما قائم به حق نيستيد و حق را بر پا نمي داريد، پس چرا تنها ولي عصر را قائم مي خوانند؟» فرمود: «چون جدم حسين (ع) کشته شد، فرشتگان صدا را به گريه و ناله بلند نموده عرض کردند: «بار خدايا از کساني که برگزيده ي تو و فرزند برگزيده ي تو، ارزشمندترين و بهترين خلق تو را کشتند در مي گذري؟!» خداوند، به آنان وحي فرستاد: «اي فرشتگان من آرام بگيريد سوگند به عزت و جلال خودم که قطعاً از آنان انتقام خواهم گرفت هر چند بعد از مدتي باشد.» آنگاه پرده از جلوي ديدگان آنان کنار زد و امامان از فرزندان امام حسين (ع) را يکي پس از ديگري به آنان نشان داد. فرشتگان از اين منظره، مسرور و شادمان گرديدند و ديدند که يکي از آن بزرگواران ايستاده مشغول نماز است. خداوند فرمود: «با اين قائم (شخص ايستاده) از قاتلان حسين (ع) انتقام خواهم گرفت.»(دلائل الامامه ، محمدبن جریر طبری،452)

و نيز شيخ طوسي (ره) نقل کرده که محمد بن حمران مي گويد امام صادق (ع) فرمود: «چون جريان شهادت امام حسين (ع) واقع شد، فرشتگان به خدا ناليدند و خروش برآورده و به خداوند متعال عرض کردند: «بار خدايا آيا با حسين که انتخاب شده ي تو و فرزند پيامبر توست اينچنين رفتار مي شود؟» خداوند شبح و سايه ي قائم (ع) را در برابر آنان در حالت ايستاده مجسم کرد و فرمود: «با اين (قائم) از ستم کنندگان به حسين (ع) انتقام خواهد گرفت.»(کافی ، ج 1،ص465)

اکنون با ملاحظه اين دو روايت، شدت ارتباط و پيوند محکم و پايدار ميان حضرت امام حسين (ع) و حضرت ولي عصر (ع) را بنگريد. آري لقب مقدس قائم در روز شهادت حسين و به برکت امام حسين (ع) به آن حضرت اعطا شد و در رابطه با شهادت امام حسين (ع) مهدي (ع) قائم آل محمد (ع) گرديد.


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر
 

يکي از مطالب اسرار آميز حضرت ولي عصر (عج) تقارن روز ظهور آن حضرت با روز عاشوراي حضرت سيدالشهدا (ع) و روز شهادت جانگداز آن امام مظلوم و پيشواي آزادي است. اصل تقارن اين دو جريان و مصادف بودن روز ظهور با روز شهادت امام حسين (ع) مطلبي است که در عده اي از روايات اهل بيت عليهم السلام وارد شده است. ابوبصير مي گويد حضرت ابوجعفر امام باقر (ع) فرمود:

«يخرُجُ القائِمُ (ع) يومَ السَّبت يئمَ عاشُورا اَليوم الذِي قُتِلَ فِيهِ الحُسَين (ع)»(1)

قائم آل محمد عليهم السلام در روز شنبه روز عاشورا همان روزي که حسين (ع) در آن کشته شد، خروج خواه کرد.

و نيز از حضرت صادق (ع) نقل کرده که فرمودند:

«اِنَّ القائِمُ صَلواتُ الله عَلَيه ينادِي اِسمَهُ لَيلَهَ ثَلاثَ وَ عِشرِين وَ يقُومُ يومَ عاشُورا يومُ قُتِلَ فِيهِ الحُسَين بن عَلِي عليهماالسلام»(2)

حضرت ولي عصر (ع) در شب بيست و سوم ماه مبارک رمضان به نام شريفش ندا مي شود و در روز عاشورا روزي که حسين بن علي عليهماالسلام در آن کشته شد، قيام خواهد کرد.

  



برچسب‌ها: شهدا, امام زمان, شهدا و امام زمان, شهیدان, شهید, امام,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر
 

يکي از فقرات زيارت عاشوراي حضرت امام حسين (ع) اين جمله مبارکه است:

«وَ اَسئَلهُ اَن يبَلِّغَنِي المَقامَ المَحمُودَ لَکُم عِندَالله وَ اَن يرزُقَنِي طَلَبَ ثارِکُم مَعَ اِمامٍ هُدَي ظاهِرٍ ناطِقٍ بِالحَقّ مِنکُم»

من از خداوند درخواست مي کنم که مرا به مقام شايسته و ستوده اي که براي شما در نزد پروردگار است برساند و مرا نصيب کند که در رکاب امام هدايت از خاندان شما که ظهور کرده و به حق نطق مي کند- حضرت مهدي موعود (ع)- خونخواهي شما نموده و انتقام خون بنا حق ريخته شما را بگيرم.

  

آري در زيارت مخصوص امام حسين (ع) در روز عاشورا  نيز هر فصل ديگري که اين زيارت شريف خوانده شود و در ضمن توسل به حضرت سيدالشهدا (ع) شخص زائر و متوسل با دنيايي از درد، غم، سوز و گداز از خداي قاضي الحاجات درخواست مي کند که او را موافق بدارد تا در معيت و همراهي امام زمان ارواحنا فداه و در رکاب پرافتخار آن پيشواي جهاني بيايد و انتقام خون پاک امام حسين (ع) را از جنايتکاران بني اميه بگيرد.

شگفت انگيز است که هم خود و هم زيارت عاشورا يادآور ارتباط بسيار قوي و نيرومند اين دو حجّت بزرگ الهي اند. برنامه عاشورا و زيارت عاشورا دلدادگان امام حسين (ع) را به امام زمان متّصل ساخته و پيوند مي دهند و انسان ها را از مسير عاشورا و زيارت جانسور امام حسين (ع) و در عين سوگ و عزا و توسل به آن حضرت به سوي امام عصر متوجه مي سازند.



برچسب‌ها: شهدا, امام زمان, شهدا و امام زمان, شهیدان, شهید, امام,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر

شهید محمد رضا شفیعیپس از مجروح شدن به اسارت دشمن در آمد و در آن جا به شهادت رسيده است و او را دفن كرده اند و 16 سال بعد هنگام تبادل جنازه ي شهدا با اجساد عراقي، جنازه ي «محمدرضا شفيعي» و ديگر شهداي دفن شده را بيرون مي آورند تا به گروه تفحص شهدا تحويل دهند. اما جنازه ي محمدرضا سالم است، سالم سالم.

صدام گفته بود اين جنازه اين طور نبايد تحويل ايراني ها داده شود. او را ۳ماه در آفتاب داغ مي گذارند، اما تفاوتي نمي كند. پودر مخصوص تخريب جسد مي پاشند، ولي باز هم بي تأثير است.

مادر شهيد مي گويد: موقع دفن محمدرضا، حاج حسين كاشي به من گفت شما مي دانيد چرا بدن او سالم است؟ گفتم چرا؟

گفت:راز سالم ماندن ايشان چهار چيز است:

هيچ وقت نماز شب ايشان ترك نمي شد.

دائماً با وضو  بود.

هيچ وقت زیارت عاشورا یش ترك نمي شد.

مداومت بر غسل جمعه داشت.

هر وقت براي امام حسين- عليه السلام- گريه مي كرد، اشك هايش را به بدنش مي ماليد.

مادر شهيد درباره ي موفقيت شهيد مي گويد: به امام زمان- عجّل الله تعالي فرجه الشریف- ارادت خاصّي داشت و هر وقت به قم مي آمد، رفتن به جمكران را ترك نمي كرد.

 

 


برچسب‌ها: شهدا, امام زمان, شهدا و امام زمان, شهیدان, شهید, امام,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر

                 

حدود بيست سال پيش در ايام محرم پايم ضربه ي شديدي خورد به طوري كه قدرت حركت نداشتم. پايم را آتل بسته بودند. ناراحت بودم كه نمي توانستم در اين ايام كمك كنم. نذر كرده بودم كه اگر پايم تا روز عاشورا خوب شود، با بقيه ي دوستانم ديگ هاي مسجد را بشورم و كمكشان كنم. شب عاشورا رسيده بود و هنوز پايم همان طور بود. از مسجد كه به خانه رفتم، حال خوشي نداشتم. زيارت را خواندم و كلي دعا كردم. نزديكي هاي صبح بود كه گفتم مقداري بخوابم تا صبح با دوستانم به مسجد بروم.

در خواب ديدم در مسجد (المهدي، بلوار امین قم) جمعيت زيادي نشسته اند و من هم با دو عصا زير بغل بودم. يك دسته ي عزاداري در حال ورود به مسجد بود. جلوي دسته، شهيد«سعيد آل طه» داشت نوحه مي خواند. با خود گفتم: اين كه شهيد شده بود! پس اينجا چه كار مي كند؟

ناگهان ديدم پسرم «محمّد» هم كنارش هست. عصازنان به قسمت زنانه رفته و در حال تماشاي اين ها بودم كه ديدم محمد به سراغم آمده و دستش را دور گردنم انداخت. به او گفتم: مادر، چه قدر بزرگ شده اي؟

-   آره، از وقتي كه به اينجا آمديم، كلّي بزرگ شديم.

بعد رو به من كرد و گفت: مادر! چه شده؟ مشكلي داري؟

-    چيزي نشده پاهايم كمي درد مي كرد، با عصا آمدم.

-    ما چند روز پيش رفتيم كربلا. از ضريح برايت يك شال سبز آوردم.

بعد دست هايش را باز كرد و از سر تا مچ پاهايم كشيد، آتل و باندها را باز كرد و شال سبز را به پايم بست و گفت: از استخوانت نيست؛ كمي به خاطر عضله ات است كه آن هم خوب مي شود.

                    

از خواب بيدار شدم، ديدم باندها همه باز شده و شال سبزي هم به پاهايم بسته شده بود. آهسته بلند شدم و آرام آرام راه رفتم. من كه كف پاهايم را نمي توانستم روي زمين بگذارم، داشتم بدون عصا راه مي رفتم. پايين رفتم و شروع به كار كردم كه پدر محمّد از خواب بيدار شد. وقتي  من را در اين حالت ديد زد زير گريه... .

بعدها اين جريان به گوش آيت الله العظمي گلپايگاني رحمة الله عليه رسيد. ايشان گفتند: او را نزد من بياوريد.

پيش ايشان رفتم و شال را به ايشان دادم. ایشان گفتند: به جدّم قسم، بوي حسين عليه السلام را  مي دهد. سپس به آقازاده ي شان گفتند: آن تربت را بياوريد، مي خواهم با هم مقايسه كنم.

 وقتي تربت را كنار شال گذاشتند، گفتند كه اين تربت و شال از يك جا آمده است. فكر نكنيد اين يك تربت معمولي است! اين تربت از زير بدن امام حسين عليه السلام برداشته شده است، مال قتلگاه است، دست به دست علما گشته تا اكنون به دست ما رسيده است. شما نيم سانت از اين شال را به ما بدهيد، من هم به جايش به شما از اين تربت مي دهم.

گفتم: بفرماييد آقا، تمام شال براي خودتان. ايشان گفتند: اگر قرار بود اين شال به من برسد، خداوند شما را انتخاب نمي كرد. خداوند خانواده ي شهدا  را انتخاب كرد تا مقامشان را يادآور شود.



برچسب‌ها: شهدا, امام زمان, شهدا و امام زمان, شهیدان, شهید, امام, شفا, مادر, شفای مادر,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر

[سید شهیدان اهل قلم سید] مرتضي [آوینی]اُنسي ديرينه با شهدا داشت، آن شب در معراج شهداي اهواز، قرآن خواند و تا صبح گريست. براي رفتن عجله داشت،‌ روز بعد به ميدان مين در منطقه ی فكه رفتيم. پيكر شهيدي بر رويزمين بود. گوشي بي‌سيم به گوشت‌هاي آب‌شده‌اش چسبيده بود. آن روز مداممي‌گفت:«بچه‌ها! مي‌خواهيم برويم قتلگاه، نه؟».

مقتل شهداي والفجر 1 انتظارش را مي‌‌كشيد. خودش مي‌دانست كه او را پذيرفته‌اند، بايد بار سفر را ببندد. دوست داشت حتي در عالم رؤيا شمشير امام علي علیه السلام را ببيند، به قتلگاه نزديك شد آن جا كه 50 نفردست در دست يك ديگر به شهادت رسيده‌اند. دوستي با خنده گفت: «قتلگاه هم شبيه همينتپه‌ها و گودال‌هاست! همين‌جا مصاحبه را بگير».         

 سيد خسته ی عشق بود،‌ با صبوري پاسخداد: «نه اصغر جان! مي‌گرديم تا قتلگاه را پيدا كنيم.» سرانجام قتلگاه را يافت،‌ و ازهمان جا پركشيد. ساخت فيلم بهانه‌اي بود براي او،‌ دلش هواي رفتنداشت.

                                              گزیده ای از کلام شیوای شهید:

راه كاروان عشق از میان تاریخ می‌گذرد و هر كسی در هر زمان بدین صلا لبیك گوید، از ملازمان كاروان كربلاست. پندار ما اینست که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت آنست که زمان ما را با خود برده است و شهداء مانده اند .

آن آزادی که غرب می گوید «رهایی از هر تقید و تعهد» است و این آزادی که ما می گوییم نیز «رهایی از هر تعلقی» است.

جه کسی می تواند ثابت کند که ضررویدئو از کامپیوتر بیشتر است؟ هیچکس. مشکل اینجاست که ما فقط با معیار اخلاق ظاهری به محصولات تکنولوژیک غرب می نگریم نه با معیار حکمت و حقیقتدین.

ساحل را دیده ای که چگونه در آینه آب وارونه انعکاس یافته است؟ سر آن که دهر بر مراد سفلگان می چرخد این است که دنیا وارونه ی آخرت است .هیچ پرسیده ای که عالم شهادت برچه شهادت می دهد که نامی این چنین بر او نهاده اند؟

هنر آنست که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند که چنین مرده اند.

 



برچسب‌ها: شهدا, امام زمان, شهدا و امام زمان, شهیدان, شهید, امام, سید مرتضی آوینی, آوینی, avini,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر

همسر شهید برونسی می گوید: هر سال شب بيست و يکم ماه مبارک، مراسم احيا داشتيم. مسجد محل يک هيات عزاداری داشت. بعد از نماز مغرب، عبدالحسين[برونسی] همه‌شان را افطاري مي‌آورد خانه.

بعد از شهادتش، اولين ماه مبارک، بعضي از فاميل، ازم خواستند که ديگر افطاري ندهم. گفتم: خودمم همين فکرو کردم، با اين بچه‌هاي قد و نيم قد، بايد مواظب خرج و مخارج باشم.

شب بيست و يکم، فقط قرار شد دو، سه تا از آشناها بيايند. به اندازه ی بيست نفر غذا درست کردم. در واقع مجلس را خودماني کردم. بعد از نماز، يکهو ديدم هفتاد، هشتاد نفر از بچه‌هاي هيات آمدند خانه‌مان. حسابي هول شدم. داشتم بساط چاي را جور مي‌کردم که آقاي اخوان آمد. گفت: حاج خانم! همينو مي‌چرخونيم تا هر کسي تبرکاً چند لقمه بخوره.

آن شب براي بيشتر از صد نفر غذا کشيدم. چند تا ديس هم داديم به همسايه‌ها. نه حواس من به اين بود که چه دارد مي‌گذرد، نه حواس بقيه. آخر کار، آقاي اخوان يک دفعه با حيرت گفت: حاج خانم! مگه شما نگفتي اندازه ی بيست نفر غذا درست کردي؟

تازه يادم آمد که قبل از کشيدن غذا، به شهيد گفته بودم: اينا مهموناي خودت هستن، خودتم بايد سيرشون کنی.

دو، سه تا ديس ديگر که کشيديم، غذا تمام شد. آقاي اخوان گفت: اگر من چيزي نگفته بودم، با برکتي که اين غذا پيدا کرده بود، همه ی محله رو هم مي‌شد افطاري داد!

« ساکنان ملک اعظم2ص97»

                                  

قسمت هایی از بیانات مقام معظم رهبری در جمع کارگردانان:

آدم مى‏بيند اين شخصيت هاى برجسته، حتّى در لباس يك كارگر به ميدان جنگ آمده‏اند؛ اين اوستا عبدالحسين برونسى، يك جوان مشهدى بنّا، كه قبل از انقلاب يك بنّا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشته‏اند و من توصيه مى‏كنم و واقعاً دوست مى‏دارم شماها بخوانيد. ايشان اول جنگ وارد ميدان نبرد شده بود و بنده هم هيچ خبرى نداشتم. بعد از شهادتش، بعضى از دوستان ما كه به مجموعه‏هاى دانشگاهى و بسيج رفته بودند و با اين جوان بى‏سواد - بى‏سواد به معناى مصطلح؛ البته سه، چهار سالى درس طلبگى خوانده بوده، مختصرى هم مقدمات و ابتدايى و اين ها را هم خوانده بوده- صحبت كرده بودند، مى‏گفتند آن‏چنان براى اين ها صحبت مى‏كرده و حرف مى‏زده كه دل هاى همه‏ى اين ها را در مشت مى‏گرفته؛ به خاطر همين كه گفتم، يك معرفت درونى را، يك ادراك را، يك احساس صادقانه را و يك فهم از عالم وجود را منعكس مى‏كرده؛ بعد هم بعد از شجاعت هاى بسيار و حضور در ميدان هاى دشوار، به شهادت مى‏رسد. اين زيبايي هایی كه آدم در زندگى يك چنين آدمى يا شهيد همت و شهيد خرازى مى‏تواند پيدا كند و يا اين هايى كه حالا هستند، نظيرش را شما كجا مى‏توانيد پيدا كنيد؟کجا می شود پیدا کرد؟



برچسب‌ها: شهدا, امام زمان, شهدا و امام زمان, شهیدان, شهید, امام,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر

س از عروج ملکوتی شهید جاج ابراهیم همت، شبی فرزند کوچکش مریض می شود و در تب شدیدی می سوزد همراه با گلودردی سخت. هرچه همسر شهید می خواهد بچه را دکتر ببرد می بیند همه به او می گویند فردا مراجعه کنید.

شب به منزل می آید ولی بچه سخت بی قراری می کند. مادر هرکاری می کند مانند پاشوری و گذاشتن کیسه ی یخ روی پیشانی بچه هیچ کدام افاقه نمی کند و بچه شروع می کند به هذیان گویی، گریه کردن و بهانه ی پدر را گرفتن.

 در نیمه ی شب، همسرشهید، طاقت خود را از دست می دهد و درحالت خستگی شدید و خواب و بیداری شروع می کند با حاج همت درد دل کردن و می گوید: حاج همت! مگر نمی گویند که شهدا زنده اند؟ من این همه شب و روز بچه ها را نگه داشتم یک شب هم تو بیا و از این بچه پرستاری کن!

                              

همین طوری که بالای سر بچه نشسته بود خوابش می برد و در خواب می بیند شهید آمده به خانه و به او می گوید: چرا این قدر ناراحتی؟ خیلی خوب چند ساعت هم من بچه را نگه می دارم. می نشیند کنار خانم و بستر بچه. بچه اش را بغل گرفته و ناز و نوازش می کند. مادر در حال تماشای این صحنه ی شیرین است که ناگهان بچه می گوید: مامان! پاشو من حالم خوب شده است، الآن بابا این جا بود. وقتی همسر شهید به خود می آید چیزی نمی بیند ولی بوی عطر خاصی فضای اتاق را عطر آگین نموده است.

«کرامات شهدا/ مهدی شیخ الاسلامی/ ج۱/ ص99»



برچسب‌ها: شهدا, امام زمان, شهدا و امام زمان, شهیدان, شهید, امام,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر

طلایه داران سپاه صبح سر رسیده اند و ظلمت را تا پنهان ترین زوایای دیار عدم پس می رانند . جهان

در انتظار عدالت است.

هیبت آنکه خواهد آمد و انتظار انسان را پایان خواهد داد از هم اکنون همه قلبها را فراگرفته است.

انقلاب اسلامی فجری است که بامدادی در پی خواهد داشت

شب حیات انسان با انقلاب اسلامی در فجر صادق خویش داخل شده است و شایسته است که

اکنون منتظر صبح باشیم ، صبح دولت یار

شهید آوینی



برچسب‌ها: شهدا, امام زمان, شهدا و امام زمان, شهیدان, شهید, امام, سید مرتضی آوینی, آوینی, avini,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر

همسر شهيد دكتر احمد رحيمي؛ ساكن مشهد مقدس مي گويد: پس از مدت ها در رويايي شيرين ديدم: درون قطار به همراه دخترم؛ آسيه نشسته ام. بيرون پنجره سيدي سبز پوش بود كه نور بر صورتش احاطه داشت، او مرا محو خود كرده بود. با اشاره ي كسي كه در كنارش ايستاده بودم، نگاهم را از آن سيد برداشتم. خدا مي داند چقدر از ديدنش خوشحال شدم. او كسي جز احمد نبود. به من اشاره كرد و با صدايي رسا گفت: ناراحت نباش، من دارم مي آيم.

فرداي آن روز بي صبرانه منتظر تعبير خوابم بودم. دخترم؛ آسيه كه تا آن زمان فقط كلمات نامفهومي را تكرار مي كرد، بدون مقدمه شروع كرد به بابا گفتن!

            

ساعت نه صبح از تهران تماس گرفته شد و گفتند: يك شهيد بسيجي به نام احمد رحيمي به مشهد منتقل شده كه احتمال مي دهيم متعلق به خانواده ي شما باشد. با خانواده براي شناسايي راهي معراج شهدا شديم. باورش خيلي سخت بود. پيكرش به طور كامل سوخته، استخوان هايش درهم شكسته و تركش هاي متعددي بر بدنش نشسته بود. وقتي چشمم به پاي چپش كه قبلاً تركش خورده بود، افتاد اطمينان پيدا كردم كه خواب ديشبم تعبير شده است.

بعد از ديدن پيكرش بار ديگر در خواب به سراغم آمد و دلسوزانه گفت: چرا اين قدر ناراحتي؟ من در آن جا از غصه هايي كه تو با ديدن جنازه ام مي خوري، معذبم. بعد با حالتي خاص گفت: باور كن قبل از شهادتم تعداد زيادي تانك عراقي را منهدم كردم و لحظه ي شهادت هيچ چيز نفهميدم چون حضرت ابالفضل علیه السلام در كنارم وامام زمان عجل الله تعالی فرجه بالاي سرم نشسته بودند.

آن خواب، آرامش خاصي به من داد. گويا جان تازه اي پيدا كرده بودم و فهميدم كه  شهدا پس از شهادت هم در زندگي، حضوري عيني دارند.

«هفته نامه ي پرتو سخن/سال هشتم/ش369»



برچسب‌ها: شهدا, امام زمان, شهدا و امام زمان, شهیدان, شهید, امام, شهید دکتر احمد رحیمی,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر

این نوشتار حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه ارزشمند یاری رساندند.(مقدمه کتاب)

«سلام بر ابراهیم» کاری است از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگینامه ای مختصر و 69 خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است.   

شهید هادی در یکم اردیبهشت ماه سال 36 دیده به جهان گشود و پس از بیست و هفت سال زندگی پر فراز و نشیب، در عملیات والفجر مقدمّاتی در منطقه فکه، بیست و دوم بهمن سال 61 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و همانطور که از خداوند می خواست، پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند.

دو خاطره از مفقود شدن شهید هادی را تقدیم خوانندگان عزیز می کنیم:

یک ماه از مفقود شدن ابراهیم می گذشت. بچّه هایی که با ابراهیم رفیق بودند هیچکدام حال و روز خوبی نداشتند. هر جا جمع می شدیم از ابراهیم می گفتیم و اشک می ریختیم.
برای دیدن یکی از بچّه ها به بیمارستان رفتیم، رضا گودینی هم اونجا بود. وقتی که رضا رو دیدم انگار که داغش تازه شده باشه بلند گریه می کرد. بعد گفت: "بچّه ها دنیا بدون ابراهیم برا من جای زندگی نیست. مطمئن باشید من تو اولّین عملیات شهید می شم".
یکی دیگه از بچّه ها گفت: "ما نفهمیدیم ابراهیم کی بود. اون بنده خالص خدا بود که اومد بین ما و مدّتی باهاش زندگی کردیم تا بفهمیم معنی بنده خالص خدا بودن چیه" یکی دیگه گفت: "ابراهیم به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف پهلوان"
***
پنج ماه از شهادت ابراهیم گذشت. هر چه مادر از ما پرسید: " چرا ابراهیم مرخصی نمی آد؟" با بهانه های مختلف بحث رو عوض می کردیم و می گفتیم: "الآن عملیاته، فعلاً نمی تونه بیاد تهران و... خلاصه هر روز چیزی می گفتیم."
تا اینکه یکبار دیدم مادر اومده داخل اتاق و روبروی عکس ابراهیم نشسته و اشک می ریزه. اومدم جلو و گفتم: "مادر چی شده؟"
گفت:
من بوی ابراهیم رو حس می کنم. ابراهیم الآن توی این اتاقه، همینجا و... "
وقتی گریه اش کمتر  شد گفت:
"من مطمئن هستم که ابراهیم شهید شده".
مادر ادامه داد: "ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی بهش گفتم: بیا بریم، برات خواستگاری، می گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی گردم. نمی خوام چشم گریانی گوشه خونه منتظر من باشه"
چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود و گریه می کرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم به دایی بگیم به مادر حقیقت رو بگه. آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در  سی سی یو بیمارستان بستری شد.سال های بعد وقتی مادر را به بهشت زهرا می بردیم بیشتر دوست داشت به قطعه چهل و چهار بره و به یاد ابراهیم کنار قبر شهدای گمنام بشینه، هر چند گریه برای او بد بود. امّا عقده دلش رو اونجا باز می کرد و حرف دلش رو با شهدای گمنام می گفت.  

http://khomool.ir/showimage.aspx?imagepath=/khomool_content/media/image/2010/07/1370_orig.jpg&mode=large



برچسب‌ها: شهدا, امام زمان, شهدا و امام زمان, شهیدان, شهید, امام, ابراهیم, ابراهیم هادی,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر

سردار سرلشكر پاسدار شهيد مهدي باكري

 

فرمانده لشكر 31 عاشورا

بيانات شهيد قبل از شروع عمليات بدر

همه برادران تصميم خود را گرفته‌اند، ولي من به خاطر سختي عمليات تاكيد مي‌كنم. شما بايد مثل حضرت ابراهيم(ع) باشيد كه رحمت خدا شامل حالش شد، مثل او در آتش برويد. خداوند اگر مصلحت بداند به صفوف دشمن رخنه خواهيد كرد. بايد در حد نهايي از سلاح مقاومت استفاده كنيم

هرگاه خداوند مقاومت ما را ديد رحمت خود را شامل حال ما مي‌گرداند. اگر از يك دسته بيست و دو نفري، يك نفر بماند بايد همان يك نفر مقاومت كند و اگر فرمانده شما شهيد شد نگوييد فرمانده نداريم و نجنگيم كه اين وسوسه شيطان است. فرمانده اصلي ما، خدا و امام زمان(عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستيم، ما وسيله هستيم براي بردن شما به ميدان جنگ. وظيفه ما مقاومت تا آخرين نفس و اطاعت از فرماندهي است

حداكثر استفاده از وسايل را بكنيد. اگر اين پارو بشكند، به جاي آن پاروي ديگري وجود ندارد. با همين قايق ها بايد عمليات بكنيم. مهدي در شب عمليات وضو مي‌گيرد و همه گردان ها را يك يك از زير قرآن عبور مي‌دهد. مداوم توصيه مي‌كند

برادران! خدا را از ياد نبريد نام امام زمان(عج) را زمزمه كنيد. دعا كنيد كه كار ما براي خدا باشد

از پشت بي‌سيم نيز همه را به ذكر «لاحول و لاقوه الا بالله» تحريض و تشويق مي‌كند

لشكر عاشورا در كنار ساير يگان هاي عمل كننده نيروي زميني سپاه، در اولين شب عمليات بدر، موفق به شكستن خط دشمن مي‌شود و روز بعد به تثبيت مواضع در ساحل رود مي‌پردازد

گوشه اي از وصيت نامه

عزيزانم! اگر شبانه‌روز شكرگزار خدا باشيم كه نعمت اسلام و امام(ره) را به ما عنايت فرموده، باز هم كم است. آگاه باشيم كه سرباز راستين و صادق اين نعمت شويم. خطر وسوسه‌هاي دروني و دنيافريبي را شناخته و برحذر باشيم كه صدق نيت و خلوص در عمل، تنها چاره‌ ساز ماست

 بدانيد اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست

 هميشه به ياد خدا باشيد و فرامين خدا را عمل كنيد. پشتيبان و از ته قلب، مقلد امام(ره) باشيد، اهميت زياد به دعاها و مجالس ياد اباعبدالله(ع) و شهدا بدهيد كه راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربيت حسيني و زينبي بيابيد و رسالت آنها را رسالت خود بدانيد و فرزندان خود را نيز همان‌گونه تربيت كنيد كه سربازاني با ايمان و عاشق شهادت و علمداراني صالح و وارث حضرت ابوالفضل(ع) براي اسلام بار بيايند



برچسب‌ها: شهدا, امام زمان, شهدا و امام زمان, شهیدان, شهید, امام, مهدی باکری,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر

 

 

ای مهدی صاحب‌‌الزمان (عج) اینکه نام سربازی و نوکری تو را بر ما نهاده‌اند، مایه افتخار است، ولی از اینکه

 

 

نمی‌توانم آنچنان که تو می‌خواهی باشم، روحم عذاب می‌کشد.

 

 

« شهید ابوالفضل مختاری»



برچسب‌ها: شهدا, امام زمان, شهدا و امام زمان, شهیدان, شهید, امام, شهیدی که در قبر خندید,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر

اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(علیه السلام) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(علیه السلام) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان (عجل الله فرجه) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(علیه السلام) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عجل الله فرجه). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد



برچسب‌ها: شهدا, امام زمان, شهدا و امام زمان, شهیدان, شهید, امام,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر
 

وبلاگ(منتظران مهدی بخشایش)نوشت:

شهدای ما ویژگی‏های زیادی از ویژگی‏های یاران امام عصر علیه‏السلام را داشتند كه در ذیل به دو نمونه از آن‏ها اشاره می‏كنیم.

الف. روحیه شهادت‏طلبی

روحیة شهادت‏طلبی و هدیه جان در راه جانان، در جبهه‏ها موج می‏زد؛ چون با آگاهی و بصیرتی كه داشتند، یقین پیدا كرده بودند پا در راهی گذاشته‏اند كه حق است.

اگرما شنیده‏ایم مولای متقیان، امیرمۆمنان در وصف یاران امام عصر علیه السلام می‏فرماید: «(یاوران مهدی) شهادت را می‏طلبند و همواره آرزو دارند در راه خدا كشته شوند»(1) دفاع مقدس ما این واقعیت را ملموس‏تر كرد و در معرض تماشای خیل منتظران قرار داد، تا بتوانند شهادت‏طلب باشند.

این كه شهید زین‏الدین فرمانده دلاور لشكر علی‏ابن ابی‏طالب علیه السلام در اولین برخوردها با همسرش می‏گوید: «شما باید بدانید من قبلاً ازدواج كرده‏ام. من با جبهه و جنگ ازدواج كرده‏ام و شما همسر دوم من هستید. انتهای راه من، شهادت است و اگر جنگ تمام شود و من شهید نشوم، هر كجا كه جنگ حق بر ضد باطل باشد، می‏روم تا شهید شوم (2) ، نشان دهندة روحیة شهادت‏طلبی او و امثال او است.


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 آبان 1392 توسط قنبر

این خاطره را شهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو برای آزاده و شهید حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر ابوترابی نقل کرده اند:شهید سیدعلی اندرزگو

یک بار مجبور شدیم به صورت قاچاقی از طریق مشهد به افغانستان برویم. بین راه روخانه ی وسیع و عمیقی وجود داشت که ما خبر نداشتیم.آب موج می زد بر سر ما ومن دیدم با زن وبچه نمی توانم عبور کنم. راه بر گشت هم نبود ، چون همه جا در ایران دنبال من بودند. همان جا متوسل به وجود آقا امام زمان- عجل الله فرجه- شدیم. نمی دانم چه طور توسل پیدا کردیم.گفتیم: «آقا! این زن و بچه توی این بیابان غربت امشب در نمانند،آقا! اگر من مقصرم این ها تقصیری ندارند.»

در همان وقت اسب سواری رسید و از ما سوال کرد این جا چه می کنید؟گفتم می خواهیم از آ ب عبور کنیم. بچه را بلند کرد و در سینه ی خودش گرفت. من پشت سراو، خانم هم پشت سر من سوار شد. ایشان با اسب زدند به آب ؛ در حالی که اسب شنا می کرد راه نمی رفت.آن طرف آب ما را گذاشتند زمین وتشریف بردند.

من سجده ی شکری به جا آوردم و درهمان حال گفتم بهتر [است] از او بیشتر تشکر کنم. از سجده بر خاستم دیدم اسب سوار نیست ورفته است. در همین حال به خودم گفتم لباس هایمان را دربیاوریم تا خشک شود. نگاه کردیم دیدیم به لباس هایمان یک قطره آب هم نپاشیده [است] ! به کفش ولباس وچادر همسرم نگاه کردم دیدم خشک است. دو مرتبه بر سجده ی شکر افتادم و حالت خاصی به من دست داد.


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 آبان 1392 توسط قنبر

شهید همت

شهید همت

طلایه داران صبح اری این سنگر نشینان چه خوب با امام زمان مانوس بودند دعای عهد انان ترک نمی شد وچه نوای دلنشین ندبه شان فضای جبهه را معطر می کرد سرود یا امام زمان یا امام زمان  هنوز در دل وجان طنین انداز است چرا ما از اقا یمان دور شدیم ؟چه نوای پاکی دارند شهدا  اینگونه به ما می اموزند.به جرات می توان گفت خیلی از شهدا قصه دیدار شان را برای ما خاکیان ناگفته رفتند ایا اسمانی می تواند برای خاکی همه چیز را بازگو کند؟

 ما باید ویژگی یک منتظر را داشته باشیم و منتظر امام زمان(عج) باشیم. 


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 آبان 1392 توسط قنبر

شهدا وامام زمان (عج)

رو به من کرد و پرسید : نماز امام زمان (عج) را چطور می خوانند؟ با تعجب پرسیدم : حالا چی شده

که می خواهی نماز امام زمان (عج) را بخوانی ؟ گفت نذر کرده ام و بعد لبخندی زد.

نماز را که خواندیم ، گفت : برو هر چه زودتر بچه ها را خبر کن.

وقتی همه جمع شدند ، بروجردی با اطمینان ، روی نقشه ، یک نقطه را نشان داد و گفت : باید پایگاه

اینجا باشد. یکی یکی آن منطقه را بررسی کردیم. همه گفتند : بهترین نقطه همین جاست.

گفتم چطور شد محلی به این خوبی را پیدا کردی؟ گفت : قبل از خواب ، توسل جستم به وجود

مقدس امام زمان (عج) و با خود نذر کردم که اگر این مشکل حل شود به شکرانه ، نماز امام زمان

(عج) بخوانم. و بعد همان جا روی نقشه به خواب رفتم. تازه خوابیده بودم که دیدم آقایی آمد توی اتاق.

صورتش را به یاد نمی آورم ولی انگار مدت ها بود که او را می شناختم ، انگار خیلی وقت بود که با او

آشنایی داشتم. آمد و گفت که اینجا را پایگاه بزنید. اینجا محل خوبی است و با دست روی نقشه را

نشان داد. از خواب پریدم ، دیدم هیچکس آن جا نیست. بلند شدم و آمدم نقشه را نگاه کردم. تعجب

کردم ، اصلاً به ذهنم نرسیده بود که در این ارتفاع پایگاه بزنیم.

راوی : آقای شفیعی


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 آبان 1392 توسط قنبر